صبح روز بعد همون لحظه که بیدار شدم با به یاد اوردن خاطرات دیشب از هیجان لزیزیدم و روی تخت چند باری بالا پایین پریدم با وجود اتفاقات بدی که دیشب افتاد اتفاقای قشنگی هم داشت.
بعد از این که از حموم در امد با حساسیت لباس برای خودم انتخاب کردم اتفاقات دیشب و اون جمله اخر باعث شده بود حس کنم حتی برای خودش هم نباشه برای گرگش ارزشمندم پس باید به چشم جفتم زیبا دیده بشم و چه به روزگار بلکه اونم امگاشو قشنگ دیدی بی خیاله اون دختر شد
بعد از چک کردن خودم توی آینه از اتاق بیرون امدم هیونجین با دث سمتم امد
"هی هی هی اینجا چیکار می کنید جوگکوک شی نباید بیای بیرون
+چ.. چرا
با با لکنت گفتمو و دستمو از حصار دستش در اوردم
" معشوقه ی ارباب برای صرف صبحانه دعوت شدن لطفا زود برین توی اتاقتون
+ولی اخه...
حرفمو خوردم ولی اخه چی؟؟ چی می تونم بگم من حتی نمی تونم اون معشوقه ی به اصطلاحشو ببینم
منو ببین از صبح حموم رفتم به خودم رسیدم اونم واسه کی واسه جفت عوضیم که واسه خودش معشوقه داره
اروم راهمو کج کردم به به اتاقم وقتی به اتاقم رسیدم محکم درمو بستم و پشتش دوبار قفل کردم
به سمت سرویس بهداشتی رفتم ابو باز کردم و محکم چندباری به خودم اب زدم وقتی میگم محکم یعنی داشتم تقریبا با اب به خودم سیلی می زدم هر چی میکاپ خفیف تو چم بود رو با دستام پاک کردم تمام زیور الات رو در اوردم انداختم وسط اتاق و همون طور که به تختم می رفتم موهامو که خیلی متظم مرتب و موج دار کرده بودم به هم زدم
روی تخت نشستم از حرص و فشار حتی گریمم نمی یومد جوری سز صبحی زد حال خوردم که نمی تونم حتی به خودم تکون بدم
رایحه ی غلیظمو که چاشنیه عصبانیت داشت توی اتاق پر شد
روی تخت ولو شدم چند قطره اشک اروم از صورتم پایین امد اون الفای عوضی ازش متنفرم ازش واقعا متنفرم کثافت کصکش عوضی نکبت
همونجور جنین وار توی خودم جمع شدم اینم شانس منه همه جفت دارن منم جفت دارم
درسته دیشب اتفاق خاصی بینمون نیوفتاد و تقصیر منه که انقدر بزرگش کردم ولی چیکار می تونستم بکنم؟ من حتی به کوچکترین توجه از سمتش نیاز دارم من و گرگم هر چقدر هم که نخوام اعتراف کنم به توجه و محبت جفتمون نیاز داریم
بعد از چند دقیقه چشمم داشت گرم می شد که در محکم کوبیده شد گیج و منگ از جام پاشدم که چشام سیاهی رفت چند ثانیه وایستادم تا اروم بشم در بدون ثانیه از مکث کوبیده می شد
+شکستی درو اروم بگیر بازش کنم
با صدایی شکسته و بم شده از خواب و گریه گفتم و کلید رو توی در چرخوندم بعد یادم امد دوبار قفل کردم و پس یه بار دیگه چرخودم در با شدت زیاد باز شدم
YOU ARE READING
ma lune
Actionکوک امگایی فقط آرزوی یه زندگی عادی با جفتش در کشور مورد علاقش یعنی فرانسه داشت انتظار اینو نداشت دزدیده بشه اونم از طرف برده فروشان و جفت عوضیش یعنی کیم تهیونگ قسمتی از فیک: خیره به چشمای کهربایی جفتش کلماتش رو لرزون به لب اورد _حق با توئه من تمام...