14

367 61 27
                                    

وقتی به عمارت رسیدیم نیم بیدار بودم زیاد حالم خوش نبود

الا توی اتاقم روی تختم دراز کشیدم حرفای جیکوب خیلی رو مخم رفته نمی تونم تصور کنم چه گوهی قراره بخوره فقط می دونم هر چه زودتر باید به کیم بگم

تصمیم گرفتم همین الان برم بهش بگم اینطوری بهتره نباید پشت گوش بندازمش همینطوری هم یه حرکتم کافیه تا برینه بهم

وقتی به اتاقش رسیدم در زدم ولی جواب نداد دوباره در زدم دوباره جواب نداد واسه همین رفتم داخل
می دونم قراره دعوام کنه ولی بازم نمی تونن اروم بمونم

اتاقش ساده هست رایحش کل اتاقو گرفته و اتاق برعکس چیزی که فکر می کردم تم دارکی نداره اتفاقا مخلوطی از رنگ های کرم و قهوه ای بود

روی پایتختیش یه عکس بود
عکس اون....
جدا خیلی خوشگله الا درک می کنم چرا اونو انتخاب کرده چشمای سبزی داره با موهای قهوه ای لبخند خیلی گرمی هم رو لباشه
مطمعنا بهتر از منه
کنارش کیمه تقریبا همو بغل کردن
تا حالا لبخند کیم رو ندیده بودم جوری توی اون عکس خوشحال بود که تا حالا ندیده بودم

من فقط می تونم بگم من دلم نمی خواد خوشحالشون رو خراب کنم
شاید یه روزی منم واقعا اون ادمی که منو با همه ی وجودش دوست داشته باشه پیدا کنم شاید یه روزی کسی باشه که انقدر کنارم خوشحال باشه

وقتی صدای در امد دوز به سمتش برگشتم

با یه حوله دور کمرش ایستاده معلومه از حضورم متعجب شده

دلم نمی خواد چشمام به سمت بدنش کشیده بشه ولی عضله هاش و پوست برنزش زیادی جذابن

زود نگاهمو ازش گرفتم تند تند گفتم

+چند بار در زدم نبودی واسه همین امدم تو قصد فضولی نداشتم الا می رم فقط می خواستم یه چیزی بگم

می تونم حس کنم داره نزدیکم می شه

_عب نداره فقط دیگه تکرارش نکن

+باشه دیگه برم

_گفتی می خوای یه چیزی بگی

+هان راس می گی فردا می گم

نگاهش نمی کنم فقط دارم زمین رو نگاه می کنم من نمی خوام بدنش رو کنکاش کنم و بیشتر از قبل شیفته ی بندش بشم

_باشه هر طور راحتی

داشتم سمت در می رفتم که یه لحظه ذهنم درگیر شد

+من می تونم با یکی وارد رابطه بشم؟

_نه

+ولی.. ولی حقمه بلاخره با تو رابطه ای ندارم تو خودت هم یه رابطه ی قشنگ داری پس منم بای..

_تو هیچوقت قرار نیست با کسی باشی

صدای اعصبانش غیر منتظره با به خشم داشت به سمتم میومد
+من حقمه انتخاب کنم تو هیچی من نیستی که بتونی تایین تکلیف کنی تو خودت راب...

با کوبیده شدن لباش به لبام چشمام تا حدی که می تونستن باز شدن
ذهنم کاملا قفل کرد
هیچ چیزی ندارم که دربارش فکر کنم جز لبایی که برای دومین بار به لبام کوبیده شد

بعد از چند ثانیه سعی کردم خودمو بکشم عقب که شروع کرد به مکیدن لبام نمی تونم پسش بزنم
از خودم متنفرم که نمی تونم پسش بزنم

همین چند لحظه پیش داشتم می گفتم چقدر باهم خوشبختن و نمی خوام از هم جداشون کنم ولی الا توانایی پس زدن لباهایی که با خشونت دارن منو می بوسن رو ندارم

بعد از چند مین وقتی حولش افتاد ازم جدا شد تا حولش رو درست کنه هیچ ایده ای ندارم اگه حولش نمی افتاد تا کجا ادامه می داد

سعی کنم به اون قسمت ممنوعه نگاه نکنم

وقتی کارش تموم می شه نگاهشو درست به نگاهم گره می زنه

_خسته به نظر می رسی برو بخواب

+هر دفعه قراره منو از سرت باز کنی؟

دفعه ی قبل این که منو بوسیده رو ایگنور کرد کاملا انگار هیچی نشده

_انتظار داری چیکار کنم؟

+انتظار دارم کاری نکنی که بعدش ندونی چیکار بکنی
+انتظار دارم تکلیفت رو با خودت مشخص کنی
+تو به خاطر اون دختر منو پس زدی
+تو باهاش خوشحال خب ببین عکستون رو که توی پای تختیه من تاحالا ندیدم لبخند به اون قشنگی از ته دل بزنی پس بهش خیانت نکن

+من رو هم آزاد کن من حق زندگی دارم نمی تونم تا اخر عمرم این درد رو تحمل کنم

_بس کن تو در جایگاهی نیستی که بگی چیکار کنم من بهش خیانت نمی کنم بمیرم هم اینکارو نمی کنم
+همین الا منو بوسیدی
_من فقط...

چند لحظه سکوت قاتل ثانیه هامون شد

_تو هیچ جایی قرار نیست بری و... هیچی برو بخواب

+تا زمانی که حرفتو کامل کنی هبچ جایی نمی رم و چی؟

_قرار نیست از کسی که تمام زندگیمه جدا بشم.

+یعنی من عین عروسک تحت فرمان تو می مونم؟

_برو بخواب جدی دوتامونم خسته ایم 

+جواب منو بده

یه لحظه دوباره اعصبانی شد

_نمی دونم متوجه ی نمی دونم با پیدا شدنت همه چیز رو به هم زدی من نمی دونم اولین بار توی زندگیم نمی دونم باید چیکار کنم

+خب من دارم می گم می گم منو ول کن برم بعد هر کاری دلت می خواد بکن

_نمی تونم من نمی تونم ولت کنم حدقل الا دیگه نمی شه

+چرا نشه؟

_گرگم نمی زاره همین الانشم ازم بیزاره اون به کنار الا دیگه دیگه همه می شناسنت و برای اسیب زدن به من از تو استفاده می کنن

پوزخندم زیادی تلخ بود

+مگه اهمیت داره؟ مگه مهمه؟ تو می دونستی کی هستی از اولشم می دونستی ولی بازم انجامش دادی

بدون این که دیگه توی اتاقش بمونم بیرون امد می تونم صداش رو تشخیص بدم که صدا می کنه ولی دیگه نمی خوام اهمیت بدم

_____________

  این رو به عنوان پیش غذا ازم قبول کنین حتی حدس هم نمی تونین بزنن چقدر شرایطی بدی نوشتمش
در ضمن اگه با توجه به ووت ها و نظراتتون قرار بود بنویسم تا صد سال هم نمی نوشتم برای خودم و چند نفر که واقعا توجه می کنن می نویسم

ma lune Where stories live. Discover now