PART 16↬شروع ماموریت

232 30 0
                                    

افکار آدما میتونه خیلی خیلی ترسناک باشه..!
میتونه مثل یه خوره به جون آدما بیفته و کم کم کل وجودشون و ببلعه و دیوونشون کنه...
و افکار جونگکوک اونقدری عمیق بودن که مرد نتونه ازشون نجات پیدا کنه.

چند روز پیش به دستور خودش تهیونگو به اتاق خودش فرستادن و این چند شب مثل یه قرارداد نانوشته پیش تهیونگ میخوابید و صبح در حالی که تهیونگ توی بقلش بود بیدار میشد. جونگکوک تقریبا به اینکار و آرامشی که ازینکار میگرفت معتاد شده بود...

ولی هنوزم واقعا همه چیز براش زیادی مبهم بنظر میرسید...
به لطف جیمین و شوگا، دراما های آبکی و چرت زیادی دیده بود که عشق در یک نگاه عادی ترین کلیشه توی اون ها بود!
جونگکوک مطمئن نبود حسش به اون پسرک لجباز عشق بوده باشه. ولی نمیتونست انکار کنه از پسر خوشش میاد و این براش ترسناک بود...

چشمای اون پسرک فقط زیادی گیرا بود.نبود؟

این عشق...
کلمه‌ی ساده‌ی سه حرفی که برعکس سادگیِ ظاهریش، خیلی کارا از دستش بر میاد...
جونگکوک فقط همیشه سعی میکرد از این حواشیِ زندگی دوری کنه و هیچ جوره نمیخواست زیر بار همچین چیزایی بره. ولی مثل اینکه کارما واقعا بچ بود و قرار بود زندگیو واسش سخت کنه.

ولی شاید جونگکوک اشتباه میکرد.
شاید باید اجازه میداد جوونه‌ی عشق توی قلب کویرش جوونه بزنه و به جنگلی سرسبز تبدیلش کنه...
شاید عشق میتونست زنگیشو مثل همون کلیشه ها و دراما ها شیرینتر کنه..

یا شایدم نه..؟!

افکار متناقض بدجوری به جونش افتاده بودن و همین باعث شده بود زیر نور کمرنگ ماه توی بالکن دهمین فیلتر سیگارشو خاموش کنه و تو حیاط پرت کنه..

+آخرش گلای باغ خشک میشن

باصدای یونگی فهمیده پسر کوچیکتر کنارش وایساده ولی متوجه نشد از کِی اینجاست!

_گلای باغ جئون جونگکوک نباید در مقابل چنتا فیلتر سیگار دووم بیارن؟

با بی حسی گفت و این شوگارو کمی کلافه کرد...جونگکوک زیادی پَرت نبود؟

+اونا فقط گلن کوک. اونا نمیتونن کثیفی رو تحمل کنن...ضعیف میشن.مسموم میشن.به عنوان صاحب فقط مواظبشون باش خشک نشن...بزار لاقل حیاط خونتو رنگ و لعاب بدن!

جمله‌ی یونگی از نظر جونگکوک ایهام داشت.عادت یونگی این بود که حرفای مهم و احساسیشو غیر مستقیم بگه!

معنی نزدیکش فقط این بود که باید مواظب گلای باغش باشه. ولی معنی دورش..؟
احتمالا منظورش پسرک توی اتاق عمارتش بود که بنظر شبیه یه گل بود...آسیب پذیر و زیبا!

نیاز به هم صحبتی با اون پسرک نداشتن.اونا به هر حال زیاد تو جامعه بودن و از هر نوع آدمی چندین ورژنشو دیده بودن و حدس اینکه کیم وی فقط یه جوون بیست ساله‌ی بلند پرواز و البته احمقه که میخواسته از روی پدرش تقلید کنه زیاد سخت نبود!
اونا از صد فرسخی میتونستن قیافه بی تجربه‌ی پسرکو تشخیص بدن...
حتی میتونستن حدس بزنن یه آدمم با دستای ظریف و سفیدش نکشته..!
بیشتر به یه پسر بچه میخورد که میخواست با خفن نشون دادن خودش بگه که بزرگ و باحاله...ولی خب چشما و قیافش لحن تندشو لو میدادن.

𝗢𝗻𝗲 𝗟𝗼𝗼𝗸 || "KOOKV"Where stories live. Discover now