PART 6↬دوباره اسپانیا

219 31 2
                                    

"خیلی وقتا،درست موقعی که فکر میکنی همه چیز داره طبق خواسته تو خوب پیش میره،همه چی خراب میشه...کارما بهت پوزخند میزنه و زندگیتو زیر و رو میکنه!
و تو میمونی و نقشه های برباد رفتت.."

پنکیک شلکلاتیشو تو دهنش چپوند و بلند شد و رفت سمت اتاق.
تیشرت سفید ساده با اسلش مشکی پوشید.کاپشن سفیدشو از توی کمد لباساش بیرون کشید و سمت اتاق جین راه افتاد.

در زد و وارد اتاق شد. از صدای آب فهمید جین دسشوییه. پوفی کشید و درِ دسشویی رو زد و همزمان گفت: هیونگ من لباسای بیرونمم پوشیدم زود باش!

صداهای نامفهومی از جین که میگفت "غر نزن.میام" شنید.

_پس من میرم تو ماشین هیونگی..

بعدِ "برو"ای که از جین شنید سمت بیرون عمارت قدم برداشت.

حدود ده دقیقه بعد بلخره جین اومد و با کلی غر که تهیونگ سرش زد بلخره سمت عمارت پدرش راه افتادن.
قرار شد یه سرِ کوچیک به پدرش بزنه و بعد بره سراغ بقیه کاراش.

به عمارت رسیدن و وقتی راننده جلوی در وایساد پیاده شدن.

_میخام یهویی برم سورپریز شه

لبخند دندونی و شیطونی زد و کلید در عمارتو از تو جیبش دراورد
جین هم متقابلا خندید و دنبالش راه افتاد

وقتی در و باز کرد اخرین چیزی که تصورشو میکرد ببینه،بادیگاردا و باغبونایی بودن که خونی رو زمین افتاده بودن..بعضیاشون بیهوش و شاید مرده بودن و بعضیاشونم از درد ناله میکردن

نفس تهیونگ از صحنه رو به روش تو سینش حبس شد و مات به روبه رو زل زد؛ جین زودتر به خودش اومد و سمت یکی از بادیگاردا که بنظر بهوش بود راه افتاد تا بپرسه چی شده

+هی مرد..چه اتفاقی افتاده؟

÷رئیس..رئیسو..بر..دن..به..زور..نتون..نستیم..جلوشونو..بگیری..م

+کِی این اتفاق افتاد؟ کی بودن؟

÷یکی دو..ساعت..پیش..نفهمی.دیم..از طرف..کین!

کلافه دستی تو موهاش کشید و همونطور که به تهیونگِ شوکه خیره بود شماره‌ی مینهو رو گرفت که امروز همراهشون نیومده بود

×بله قربان؟

+زود آدماتو بفرس عمارت کیم و سعی کن بفهمی کی رئیس کیمو برده

×بله چشم..
×بله؟؟؟؟رئیس کیمو بردن؟

+آه..نپرس مینهو فقط زود باش

گفت و سریع گوشیو قطع کرد.تهیونگ که ماجرارو فهمیده بود همونجا وسط حیاط چهارزانو نشست و موهاشو چنگ زد و تقریبا داشت گریه میکرد

_تقصیر من بود!من دیشب جوابشو ندادم..شاید زنگ زده بود کمک بخواد..آه فاک به مـــــن

جین خم شد و دستشو رو شونه ته گذاشت
+ته تقصیر تو نیست خودتو اذیت نکن حالت بد میشه..همین چندساعت پیش این اتفاق افتاده..مال دیشب نیست!

𝗢𝗻𝗲 𝗟𝗼𝗼𝗸 || "KOOKV"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora