جیمین یا دیدن سکوتی که در جمع حاکم شده بود سرفه کوتاهی کرد و خودش و به تهیونگ معرفی کرد
÷اوه شما باید کیم تهیونگ باشید ...از آشنایی باهاتون خوشبختم.... کوکی خیلی ازتون تعریف کرد... معلومه خیلی عاشقتونه.
جمله آخرش و با شیطنت گفت... جوری که چشم های جونگ کوک از حدقه درومد...وات د فاک کوتوله این چه شتیه گفتی نکنه باورش بشه...
تهیونگ با اینکه غافلگیر شده بود اما حالت صورت خودش و حفظ کرد .... با لبخندی که جونگ کوک شاید تو زندگیش یک بار دیده بود جواب جیمین و داد.
_ممنون جیمین شی ...منم از دیدنت خوشبختم
بعد با آرامش دست جونگ کوک و گرفت و روی پاش گذاشت و نوازش کرد.
جونگ کوک دلش میخواست اسلحله رو در بیاره تو مغز خودش خالی کنه ...چون نمیدونست چرا داره خجالت میکشه ...هاله ای از گرما روی گونه اش احساس میکرد... سرش و پایین انداخت سعی کرد به نوازش دست تهیونگ توجه نکنه...
یونگی با دیدن حالت های کوک ریز خندید که سنگینی نگاه کسی سرش و بلند کرد.... جیمین با سوظن داشت بهش نگاه میکرد.... ناراحتی کمی و توی دلش احساس می کرد ....چرا یونگی هیچ وقت به اون اینجوری نگاه نکرده بود و نخندیده بود؟.... یونگی تنها کاری که انجام میداد تحقیر و اذیت کردن جیمین بود... . ناگهان بغض عجیبی و در گلوش احساس کرد آروم از سرجاش بلند شد و با صدای آرومی لب زد
÷بهتره من مزاحم کارتون نشم میرم اتاقم
پارک که راضی بود ازین اتفاق سر تکون داد و جیمین به سرعت اونجا رو ترک کرد و نگاه نگران و کنجکاو یونگی روی خودش و حس نکرد.
&خب بهتر هرچی سریع تر قرار داد و بیاریم و راجبش صحبت کنیم.
یونگی قرارداد و روی میز گذاشت
#طبق توافقی که کردیم سود شراکت و داخل قرارداد تنظیم کردم و شرایط هم قبلاً فکس کرده بودم برای آقای کیم میتونید بخونید دوباره و امضا کنیم.
تهیونگ سر تکون داد و قرارداد و به جونگ کوک داد
_عزیزم این و یک بار دیگه مرور کن.
بعد رو به پارک کرد
_من میخوام تو همه جلسه ها حضور داشته باشم آقای پارک... . درسته همه شما رو میشناسن اما به هر حال من هم باید باهاشون روبه رو شم نیاز دارم تجربه کسب کنم.
پارک مرد باهوشی بود.. میدونست تهیونگ داره سعی میکنه چیکار کنه و در آینده براش مشکل درست میکنه.... اما فعلا کاری باهاش نداشت تا زمانی که به نفعش بود ازش استفاده میکرد.
سر تکون داد و قبول کرد بعد از امضای قرار داد چانیول با خوشحالی از جاش بلند شد
@خب آقای کیم به مناسبت این شراکت بزرگ فردا مهمونی ترتیب دادیم امیدوارم لذت ببرید.
و در آخر چشمک ریزی به جونگ کوک زد تهیونگ لبخند کوچیکی زد
_از لطفتون ممنونیم .
**************************************
خودش و روی تخت پرت کرد و آه بلندی کشید ...تهیونگ همون طور که لباسش و عوض میکرد نیم نگاهی بهش انداخت
- دوساعت با جیمین راجب چی حرف میزدید؟
جونگ کوک همون طور که بین ملافه های خنک پیچ میخورد جوابش و داد
+حرف نمی زدیم در واقع حرف میزد من نمیدونم حنجره این پسر از چی ساخته شده تا حالا کسی و ندیده بودم انقدر پرحرف باشه.
تهیونگ اخم ریزی کرد
-خودت و تو آینه دیدی تا حالا ؟
درضمن این یک پوینت مثبت تو راحت میتونی از زیر زبونش حرف در بیاری سعی کن مفید باشی حداقل.جونگ کوک فوری اخم کرد و سرجاش نشست
+هی انقدر عوضی نباش.
اگر انقدر راحت میشد حرف ازش کشید چرا یونگی هیونگ تو این چند ماه نتونست؟
در ضمن من فکر نمیکنم اون چیز زیادی بدونه... اون طور که من فهمیدم اصلا تو کارهای باباش دخالت نداره.... احمق تر از این حرفاست.تهیونگ نیشخند با تمسخری زد
_اون وقت همه این هارو باهمین دوساعت فهمیدی ؟
یونگی هم با اینکه چیز زیادی ازش نگرفته بود
همچین نظری نداد ...تو اصلا میدونی ما با کیا در افتادیم؟فکر کردی همه چی انقدر راحت و ساده اس؟جونگ کوک که حوصله بحث با تهیونگ و نداشت چرخی به چشماش داد و حوله اش و برداشت به سمت حموم رفت
_من میرم حموم توهم تا صبح نصیحت پدربزرگانه کن کیم تهیونگ .خیلی حوصله سر بری.
با بسته شدن در تهیونگ چنگی به موهاش زد و با کلافگی رو تخت نشست.... حس خوبی نداشت.... فکر میکرد هیچ چیز به این سادگی ها نیست
*****************************
سلام لاولی ها بابت تاخیر شرمنده ام من عمل داشتم برای همین نبودم سعی میکنم زودتر آپ کنم💞💞💞

أنت تقرأ
gray heart
عاطفيةتهیونگ و جونگ کوک دو افسر اداره پلیس که ازهم متنفرن برای انجام یک ماموریت قاچاق مواد و اعضای بدن مامور می شوند که امریکا سفر کنند.بنظرتون یونگی میتونه ماموریت و از دست کل کل و دعواهای این دوتا نجات بده؟ کاپل:ویکوک(ورس)،یونمین ژانر:رمنس ،اسمات، کمدی...