پرونده ای که از افسر اوه گرفته بود و با تمام خشمش روی میز کوبید و زیر لب لعنتی به کارما فرستاد...بکهیون با دیدن عصبانیت بیش از حد تهیونگ آهی کشید
#هی تهیونگ... انقد عصبی نباش توکه از پس اون پسر بانی فیس برمیای ...راحت میتونی کله پاش کنی حرص خوردنت چیه؟
تهیونگ نیشخندی زد و خودش و روی صندلیش پرت کرد..
_نمیفهمی بک ...نمیفهمیی ...من حتی یک ساعتم نمیتونم اون احمق از خود راضی و تحمل کنم... چه برسه به اینکه به عنوان پسرخالم و شریک کاریم تموم این مدت بهم بچسبه.# دقیقا مشکلت باهاش چیه؟من که فکر میکنم چون اون زرنگه و مثل بقیه ازت نمیترسه باهاش لج کردی.
تهیونگ دندون قروچه ای کرد و غرید
_خفه شو بک ...من عقده ترس بقیه رو ندارم ...اون احمق فقط فکر میکنه چون زودتر ازهم سن و سالاش ترفیع گرفته از همه سره و میتونه هرگوهی دلش میخواد بخوره ..ولی بهش نشون میدم ازین خبرا نیست، قرار نیست تو این ماموریت بهش آسون بگیرم.بکهیون آهی از لجبازی تهیونگ کشید و سرگرم پرونده روبه روش شد .
***
با غرغر وارد خونه شد ... هروقت عصبی یا ناراحت میشد پرخوری میکرد... برای همین توی راه یک پیتزای خانواده و یک همبرگر خرید و شروع کرد به خوردن بینش هم با اخم شروع به غرغر کردن.
مجبور بود برای نشون دادن خودش این ماموریت و بره... جونگ کوک آدمی نبود که عقب بکشه.. همیشه بالاتر از سطح انتظار همه بود... پوزخندی زد و تو دلش گفت نشونت میدم کیم تهیونگ.... به سرعت بلند شد و لوازمش و جمع کرد ....فردا باید زود به فرودگاه می رسید تا بهانه ای دست تهیونگ نده
***
مهماندار اونارو به بخش وی ای پی هدایت کرد ....بعد از دادن سرویس بیرون رفت.... تهیونگ رنگ صورتش مثل گچ شده بود و عرق میکرد ....همیشه قبل از سفر قرص ارامبخش میخورد تا توی هواپیما بخوابه... اما اون خرگوش لعنتی همه جا پیشش بود و اون برای ندادن بهانه ای دستش قرص لعنتی و نخورده بود ....
از ترس نمیتونست حرف بزنه ...اب دهانش و با ترس قورت داد و دستش و مشت کرد... اصلا دلش نمیخواست جونگ کوک بفهمه از پرواز میترسه تا آتو دستش بده....
جونگ کوک با نیشخند کوتاهی زیر چشمی به حالات تهیونگ نگاه میکرد و در دل میخندید... همه حالاتش براش آشنا بود ...چون هوسوک هیونگشم از هواپیما میترسید ....
با لحن بدجنسی لب زد:هی تهیونگ ...حالت خوبه؟رنگت پریده....نکنه میترسی؟تهیونگ با شنیدن صدای جونگ کوک اخماش درهم رفت
_بهت یاد ندادن آدم با بزرگترش چطور صحبت میکنه؟مثل اینکه خوب درسات و یاد نگرفتی... در ضمن مثل اینکه یادت رفته من کیم؟. من تنها کسیم تو اون اداره که به تنهایی کل باندهای مخدر و یه تنه آتیش زده.
جونگ کوک پوزخندی زد و چیزی نگفت... چند دقیقه بعد با صدای مهماندار که گفت کمربندهاشون و ببندن و اماده پروازن تهیونگ حس میکرد چیزی تا بیهوش شدنش نمونده..... .با اوج گرفتن هواپیما تهیونگ دسته صندلی و فشرد و چشماش و با تمام زور فشار داد .....اما با گرمی دست های به خودش لرزید.... ولی از ترس جرئت چشم باز کردن نداشت.
جونگ کوک با اینکه دل خوشی از تهیونگ نداشت... اما اونقدری مرد بود که از نقطه ضعف دیگران استفاده نکنه... تهیونگ با تمام زور دستای کوک و فشار میداد که صدای اروم جونگ کوک و کنار گوشش شنید
+هیش تموم شد هیونگ چیزی نیست.
هیونگ و با تاکید گفت که تهیونگ خندش گرفت ...اروم چشماش و باز کرد با دیدن لبخند خرگوشی جونگ کوک نفس عمیقی کشید و اه کشید....گند زده بود اول کاری حالا معلومه جونگ کوک میخواد دستش بندازه.....یهو متوجه دستاش شد که هنوز دست جونگ کوک و گرفته فوری ول کرد و روش و برگردوند ....جونگ کوک که تهیونگ و میشناخت پوزخندی زد و چشماش و بست
***

VOUS LISEZ
gray heart
Roman d'amourتهیونگ و جونگ کوک دو افسر اداره پلیس که ازهم متنفرن برای انجام یک ماموریت قاچاق مواد و اعضای بدن مامور می شوند که امریکا سفر کنند.بنظرتون یونگی میتونه ماموریت و از دست کل کل و دعواهای این دوتا نجات بده؟ کاپل:ویکوک(ورس)،یونمین ژانر:رمنس ،اسمات، کمدی...