- کارت خوب بود، تازهوارد!
سینی چای کنار صف کاپکیکهای رنگی قرار گرفت. ابروهای هیونجین با شنیدن همون تعریف کوچیک بالا پریدن، حالا برای استراحت کردن مشتاقتر بود.
- بهتر نیست بعد یه هفته بهم نگی تازهوارد؟
- وقتی بهت نمیگم تازهوارد که پات به سالن مراسم باز شده باشه.
فلیکس اولین کسی بود که فنجون چای رو برداشت و روی صندلی همیشگیش نشست. قبل از اینکه چشمهاش رو ببنده، هیونجین صندلی خودش رو با صدایی گوشخراش جلو کشید و برعکس روش نشست.
- خب کی پام به سالن مراسم باز میشه؟
فلیکس به کاپکیک توی دست هیونجین اخم کرد.
- وقتی که من صلاحیتت رو تائید کنم. بهت نگفته بودم امروز خامهی صورتی درست نکن؟
- خب کی تائیدم میکنی سونبه؟!
از بیتوجهی هیونجین نسبت به حرفش آهی کشید و فنجون چای رو دوباره بالا برد.
- وقتی که یه اسلحه بذاری رو سرم و ماشه رو بکشی!
- یااا سونبه! با اینطوری شوخی کردن مردم جای خندیدن وحشت میکنن!
این یکی از معدود حرفهایی بود که تونست فلیکس رو گیج کنه.
- واقعا؟! ولی کجاش ترسناکه؟
این اولین باری نبود که توی شوخی کردن شکست میخورد. هربار هیونجین سعی میکرد انجام دادن درست این کار رو یادش بده، اما فلیکس هر دفعه عجیبتر به نظر میرسید.
- سونبه نیم! گفتی اگه یاد بگیرم کاپکیک درست کنم بهم یه بعد از ظهر مرخصی میدی.
ذوق هیونجین فقط برای نصف روز کار نکردن بود؟
-خب؟ امروز میری؟
-
امروز میریم!
صندلی رو جلوتر کشید تا درست رو به روی فلیکس قرار بگیره.
- باهام میای؟
هیونجین هنوز مشتاق بود اما فلیکس دلش نمیخواست نگاهش رو از مایع داخل فنجون بگیره.
- نمیتونم مغازه رو ببندم.
- ولی سونبه!
اگه فلیکس برای رد شدن از حریمش بهش اخم نمیکرد، قطعا صندلیش رو از قبل هم جلوتر میکشید. البته هشدار توی نگاه فلیکس مانع این نمیشد که هیونجین با مظلومیت ساختگی به لبهاش قوص بده.

YOU ARE READING
First slayer
Fanfictionرقص گناه و احساس، زیر نور افسانهها. • کاپل: هیونلیکس، کریسهو، چانمین ژانر: رمنس، فانتزی cover by: @HikarisHands