زمین با وجود میلیاردها قلب تپنده که کنار هم انبار شده بودن، برای فرشتهها مثل کورهی آجرپزی داغ بود و فلیکس تازه حالا داشت متوجه این موضوع میشد، انگار داشتن جسم زمینی از یادش برده بود که واقعا به کجا تعلق داره.
نگاهش رو روی شهر زیر پاش گردوند و دستش رو بالا آورد تا دوباره محتویات مشتش رو بررسی کنه. یکی از سوزنهاش و نخی که بهشت براش آماده کرده بود؛ نخی به رنگ خون آلوده که از دور هم بوی تعفن میداد. ابزاری که به عنوان فرشتهی بافنده میتونست براش جالب باشه اگر مجبور نبود ازش استفاده کنه.
نگاه چندین بال پوشیده از چشم رو روی خودش احساس میکرد. نظارت بهشت روی کارش اون رو وا میداشت که کمتر تعلل کنه و سرعتش به سمت محل زندگی هیونجین رو زیاد کنه. چندان مشتاق نبود که قبل از غروب خورشید به اونجا برسه، البته کسی قرار نبود برای گم شدن سرزنشش کنه، مگه نه؟
از بین ساختمونها میگذشت و اهمیتی برای مردمی که پروازش رو نمیدیدن قائل نبود، دلش نمیخواست توقف کنه؛ دست کم تا وقتی سوزش روی گونههاش بالا گرفت.
کلافه از حرکت ایستاد و به گونههاش دست کشید. انگشتهاش سیاه بودن، اولین باری بود که اشکهای خودش رو میدید. اشکهای فرشتهها به این رنگ بود تا بهشون یادآور بشه گریه کردن کار اونها نیست و گونه هاشون رو میسوزوند، تا تشویقشون کنه احساسی که به اشک ریختن وادارشون کرده رو سرکوب کنن. هرچند ردی از درد روی صورت بینقص خدمتگذاران بهشت باقی نمیموند. چه کسی عروسکهای خودش رو خراب میکرد؟!
صدای پیرمرد دوکبوکی فروش از افکارش بیرونش کشید. به طرف دکهی کوچیک و سیار قدم برداشت و در یک قدمی اون مرد ایستاد. بوی مواد نه چندان تجملاتی که کنار هم میجوشیدن زیر بینیش پیچید و صفحهای از خاطراتش رو باز کرد که به نظر درحال پوسیدن بود.
-فلش بک-
- نه فقط برای خودم، مطمئنم سونبه لب به...فلیکس مانع اتمام حرف هیونجین شد و کارت اعتباریش رو روی میز گذاشت.
- برای منم یه کاسه آماده کنید.
- هی!
پسر بلندتر از شوک و عصبانیت تقریبا فریاد کشید و قدمی عقب رفت.
- تو دوکبوکیهای خیابونی رو میخوری ولی از کیکهای من فرار میکنی؟!
برخلاف تلاشش، فلیکس حتی نگاهش هم نکرد. برای آجومایی که ظرف غذا رو به دستش مسداد سر خم کرد و یکی از کیکهای برنجی رو بین دندونهاش گرفت.
- دقیقا!
اخم هیونجین حتی پررنگتر شد.
- و چرا اونوقت؟!
کاسهی دوکبوکی هیونجین رو هم خودش گرفت و به دستش داد، قبل از اینکه بهش پشت کنه و راهش رو ادامه بده مکث کرد تا حرفش رو بزنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/351193226-288-k937485.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
First slayer
Фанфикرقص گناه و احساس، زیر نور افسانهها. • کاپل: هیونلیکس، کریسهو، چانمین ژانر: رمنس، فانتزی cover by: @HikarisHands