2

109 22 6
                                    

-اولین نکته برای اینکه آخرسر از کارت راضی باشی مدیریت درست مواد و زمانته. اگه تخم مرغ‌ها رو خوب نزنی کیکت مزه‌ی بدی می‌گیره و اگه شیر زیاد بریزی اصلا نمیشه بهش گفت کیک!

دستگاه همزن رو خاموش کرد و کاسه‌ رو به طرف هیونجین هل داد تا اون کار رو ادامه بده و خودش مشغول کنار بردن وسایلی شد که دیگه نیاز نداشت.

- همونطور که گفتم سه چیز هست که موقع پختن کیک حیاطیه، نظم، نظافت و دست‌های قوی.

کلمات رو بدون هیچ مکثی پشت هم ردیف می‌کرد و اجازه نمی‌داد هیونجین لحظه‌ای حواسش رو جای دیگه‌ای متمرکز کنه.

- ماری فرانسیس فیشر میگه غذا، عشق و امنیت سه نیاز اساسی ما هستن. می‌دونی این یعنی چی هیونجین؟

کاسه رو از زیر دستش کنار کشید و به طرفش برگشت.
- یعنی وقتی اینجا کار می‌کنی یکی از مهم‌ترین عناصر زندگی مردم توی دست‌هاته. حتی بیشتر! تو به راحتی می‌تونی کیک رو مسموم کنی اما اونا هنوز دستپختت رو می‌خورن. می‌دونی این از کجا میاد؟ اعتماد!

چند لحظه نگاهش رو به طرف مایع به دست اومده از تخم مرغ دوخت تا کوچک‌ترین ایرادی ازش پیدا کنه.
-مهم‌ترین عنصر کار ما اعتماده، جلب اعتماد یه دشمن و اطمینان داشتن به دوستت؛ و ما همین حالا هم با داشتن اعتماد نسبی بقیه قدرت زیادی توی دست‌هامون داریم.

الک آغشته به آرد رو بالا گرفت و مثل چاقو نزدیک صورت هیونجین نگه داشت.

- پس اگه اومدی اینجا تا فقط تخم مرغ هدر بدی همون بهتر که برگردی پیش مامان جونت یا رو آفتابه دزدی خودت سرمایه گذاری کنی!

هیونجین فقط لبخند نه چندان معصومی زد و دست‌هاش رو کنار صورتش بالا گرفت. نگاهش مشتاق بود و به نظر نمی‌رسید حتی یک کلمه از حرف‌های فلیکس رو فهمیده باشه. چرت و پرت‌های اون پسر در مورد کیک پختن چه اهمیتی داشتن؟!

- تحصیلات آکادمیک داشتی؟

تا چند ثانیه‌ی پیش به نظر می‌رسید فلیکس کاملا آماده‌ی قتل هیونجین باشه. اما این‌بار برگشت و با آرامش بیشتری مشغول هم زدن باقی مواد کیک شد.

- مادربزرگم قناد بود. مجبورم می‌کرد کمک دستش باشم و بهتره حرفم رو باور کنی، به اندازه‌ی من مهربون نبود!

ابروهای هیونجین بالا پریدن. کاسه‌ دوباره زیر دست خودش برگشت و هیونجین هم با همون چنگال توی دستش مشغول ادامه‌ی کار فلیکس شد.

- پس خوش‌شانسم که آقا معلم من انقدر لوسم می‌کن- آخ!

جای نیشگون فلیکس روی بازوش مثل نیش زنبور می‌سوخت. پسر کوتاه‌تر برای دادن هم‌زن به دست هیونجین خیلی ملایمت به خرج نداد و قبل از اینکه هیونجین شروع کنه به گریه کردن به ظرف اشاره کرد.

First slayerWhere stories live. Discover now