----------------------
"قلبش از جنس شیشه بود ، و من اون و انداختم"
زمان حال
طولی نکشید نظمی که داشتم مختل شد ، هر چیزی که ساخته بودم فرو ریخت و هدف و رضایت بخش و ایده آلی که تمام این مدت براش تلاش کرده بودم دیگه من و راضی نکرد .
درست زمانی به این موضوع پی بردم که برای پشیمونی خیلی دیر شده بود و من وارد جاده یک طرفه و بی برگشت شده بودم .
تمام عمرم رو به دنبال مزخرفاتی دویدم که فکر می کردم خوشحالم میکنه در حالی که نمی دونستم شادی واقعی همیشه کنارم بوده .
این موضوع رو امروز فهمیدم ، درست وقتی که به صورت غیر منتظره ای یونگی رو کنار امگایی به غیر از خودم دیدم.
با چشم های قهوه ای و سردش از دور به من نگاه می کرد .
اون دیگه آلفای من نبود.
زمانی من شانسش رو داشتم ، در واقع شانس های زیادی هم داشتم ، حالا تموم شانس هایی که با دست های خودم دور انداخته بودم داشتند جونم رو می گرفتند.
من لایقش بودم .
چی می تونستم بگم؟
---------
زمانی که داشتم جاده طولانی و پرپیچ و خم سئول به ایچئون رو طی میکردم ، نمیتونستم خوددار باشم پس تمام مدت حس می کردم توسط گذشته در حال بلعیده شدن هستم.
YOU ARE READING
Where you left me (yoonmin)
Fanfiction-فراموشم نکن . قسمتی از داستان : تمام عمرم رو به دنبال مزخرفاتی دویدم که فکر می کردم خوشحالم میکنه در حالی که نمی دونستم شادی واقعی همیشه کنارم بوده . این موضوع رو امروز فهمیدم ، درست وقتی که به صورت غیر منتظره ای یونگی رو کنار امگایی به غیر از خود...