7-"انگار پرنده ها از درونم کوچ کردن"

262 59 72
                                    

"هیچکس بی تو بودنم رو لمس نکرد ،هیچکس کمبودهامو درک نکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"هیچکس بی تو بودنم رو لمس نکرد ،هیچکس کمبودهامو درک نکرد...حتی خودم"

زمان حال:

امروز خیلی زود به وسیله یک کابوس بد از خواب پریدم و بیدار شدم .

تی‌شرت نازکی که به تن داشتم از عرق کاملا خیس شده بود و به پشتم چسبیده بود.

به محض عادت کردن چشم هام به تاریکی از روی تخت بلند شدم و به طرف پنجره رفتم تا با باز کردنش تا آخرین حد ممکن نفسی تازه کنم .
حتی هنوز گرگ و میش هم شروع نشده بود .

معده‌ام با درد عجیب و غریبی به هم می‌پیچد .

بی اختیار دستم رو روی شکمم گذاشتم و زیر لب غر غر کردم .

احساس می‌کردم که کتک خوردم.

در آن واحد حس می کردم گرگم هم درست مثل بدنم بی قراری می کنه .

قدم هام رو به سمت در حمام هدایت کردم .

دلیل پریشانی درونم رو نمی‌فهمیدم علاوه بر این گرگم حتی ذره ای تلاش نمی‌کرد که با من ارتباطی برقرار کنه.

آخرین باری که اون رو انقدر غمگین و بی قرار حس کردم مربوط به سال ها پیش بود .

شیر آب رو باز کردم و چندین مرتبه صورتم با آب سرد شستم .

و بعد از حس نکردن چیزی با بیچارگی برای خلاص شدن از شر گرمایی که توی وجودم شعله ور به زیر دوش آب پناه بردم .

به نظر می رسید ابن عذاب هیچوقت قرار نیست به اتمام برسه .

با برخورد قطره های آب به پوستم بدنم شروع به لرزیدن کرد .
هر لحظه ممکن بود که محتویات معده‌ام رو بالا بیارم .

بعد از در آوردن لباسم  حوله ام رو دور کمرم بستم و به سختی خودم رو به کمد ها رسوندم.

تحمل کردن واقعا سخت شده بود و هر لحظه ممکن بود که اسید معده‌ام رو به سمت بیرون پس بزنم .

چند روزی بود که نتونسته بودم درست و حسابی غذا بخورم .

جونگ‌کوکی با صدای من بیدار شده بود و از اتاق بغلی به سرعت خودش رو به اینجا رسونده بود من رو در حالی که روی زمین حمام  افتاده بودم پیدا کرد .

Where you left me (yoonmin)Where stories live. Discover now