پنج سال قبل:
نفس نفس زنان داخل قطار پریدم ، توی راهروی باریک راهروی باریک خزیدم با پیدا کردن محل نشستنم خودمو روی صندلی ولو کردم .
پاچه های شلوار سفید و پیراهن ساتن گشادی که تنم بود غرق گِل شده بود.
درست زمانی که سعی می کردم از بین مزرعه بزرگ کدو حلوایی بدوم و برای زود تر رسیدن میان بر بزنم به زمین افتاده بودم و بعد با بلند شدن و سر باز زدن از نگاه کردن به پشت سرم اینجا بودم .
نمی تونستم بی قراریام و انکار کنم چیزی نمونده بود که برگردم و به پای یونگی بیوفتم .
در حین منظم کردن نفس هام سرم و به سمت پنجره چرخوندم .
لامپ چشمک زن ایستگاه خالی از سکنه به طور متناوب در حال تکون خوردن بود ، سگ ولگردی گوشه ایستگاه لمداده بود و مشغول لیس زدن و خاروندن خودش بود .تعدادمون توی قطار انگشت شمار بود ،این اولین باری نبود با قطار شبانه رو سوار میشدم بلکه اولین باری بود که تنهایی سفر میکردم و از همه مهم تر اولین باری بود که بدون برنامه می رفتم .
با آخرین پولی که ته جیبم داشتم بلیت خریده بودم و حالا بی خبر از چیزی که در انتظارم بود در حال رفتن بودم .
خوش شانس از خالی بودن خونه به اتاقم رفته بودم کوله پشتیام رو هر چه قدر که در توانم بود پر کرده بودم به سمت ایستگاه واقع در یکی از تپه های کوچیک شهر شروع به دویدن کرده بودم .
وقتی برای آخرین با نگاهم اتاقم رو از نظر می گذروندم همه چیز سخت و دشوار به نظر می رسید.
YOU ARE READING
Where you left me (yoonmin)
Fanfiction-فراموشم نکن . قسمتی از داستان : تمام عمرم رو به دنبال مزخرفاتی دویدم که فکر می کردم خوشحالم میکنه در حالی که نمی دونستم شادی واقعی همیشه کنارم بوده . این موضوع رو امروز فهمیدم ، درست وقتی که به صورت غیر منتظره ای یونگی رو کنار امگایی به غیر از خود...