20

90 33 9
                                    



چه خوب که با شنیدن صدای جک حوله را دور کمرش انداخت! جک همانطور که انتظار میرفت بی اجازه در دستشویی را باز کرد و نگاه گستاخی به او انداخت: "لعنت!نباید سروصدا میکردم!"

ژان نگران بود.یعنی ییبو توانسته بود بدون دیده شدن خارج شود؟!

"چقدر...امروز زود اومدی!"سعی کرد لحنش بی خیال باشد اما ترسیده بود!

جک قدم به داخل گذاشت:"مگه از برنامه خبر نداری؟ساعت دوازده مارکوس با باشگاه ایولوشن مسابقه داره"

ژان سشوار را برنداشته بیخیالش شد.تعجب کرده بود:"نمی دونستم!"

جک سر تکان داد:"واسه همین امشب زود میریم!اگر تو هم خواستی میتونی واسه تماشا با ما بیای!"ولی چشمک چندشی زد و خندید:"هرچند فکر نکنم با اون حالت بتونی!"

ذهن ژان بجای خبر مسابقه با اینکه بقدر کافی جالب بود به سمت ییبو رفت و از اینکه می توانست او را قبل از خواب به خانه برگرداند خوشحال شد!"حالا چرا مارکوس؟ اونکه هنوز مچ پاش خوب نشده!"

"حسودی کردی؟!"جک به او نزدیک شد و حتی دستش را برای نوازش صورتش بلند کرد ولی ژان به سرعت خود را کنار کشید و از فضای تنگ حمام خود را بیرون انداخت.جک برای جواب دادن دنبالش آمد:"تو عزیز دردونه نایل هستی! عمراً واس چنین مسابقاتِ الکی ای ازت استفاده کنه"

ژان در اتاق خوابش را باز کرد و داخل شد:"مگه واس همین چیزا منو اسیر خودش نکرده؟" در را برای ورود جک باز گذاشت.

ییبو از زیر تخت می توانست ساق پاهای لخت ژان را در روفرشی سیاه ببیند که به طرف کمد دیواری میرفت.بی صدا زانوهای خودش را در شکمش جمع کرد تا بخوبی مخفی بماند.

جک هم در تعقیبش داخل آمد:"این چه حرفیه؟ تو قهرمان باشگاهمون هستی! یه اعتبار حسابی داری! باید توی مبارزات بزرگتر و مهم تری شرکت کنی"

ژان درهای کمد را بی اعتنا کنار زد:"حالا چه واجب بود تو این شرایط پارتی گرفتن؟مگه هر هفته مجبوریم جمع شیم!؟"و بی اعتنا به موهای خیسش یک تیشرت سیاه بتن کرد و برای برداشتن شورت چمپاتمه زد.

جک اینبار از عقب نزدیکش شد:"درسته امشب واجب نبود اما برات سورپرایز داریم!"

ژان به سرعت یکی از باکسرهای طوسی رنگش را از پاهایش رد کرد و بلند شد تا قبل از رسیدن جک بالا بکشد چون از او هیچ چیز بعید نبود!

"میدونی که من خوشم نمیاد"

"این فرق میکنه! مطمئنم خوشت میاد!"جک پشت سرش ایستاد.

"اگر بازم میخوایی قضیه تریسام و اینارو مطرح کنی..."

جک خندید و حرف ژان نصفه ماند:"میشه گفت آره! میخوایم برای رسیدن به اون هدف یه قدم برداریم!"

Fight 4 YouWhere stories live. Discover now