'نقشه ای داری؟'
'نه'
'باید از اونجا نجات پیدا کنی.'
'چجوری؟'
'من یه نقشه دارم ولی خب یه ذره...'
'فقط بگو'
...
- یونگییییییی!
- چییییههههه؟
هر دو به خاطر مستی کشدار حرف می زدن و مغازه را روی سرشان گذاشته بودند. اجوما به سمتشان امد و گفت: بسته دیگه کل مغازه رو گذاشتین رو سرتون! یکی شما رو بشناسه بدبخت میشیدا!
ونگی سمت آجوما چرخید و گفت: خب که چی؟ بدترین حالتش واسه من اینه بدزدنم دیگه؟ قبلنم شده فقط این بار احتمال بیشتره من تاپ باششم!
آجوما بس کله ای بهش زد و گفت: یه ذره آروم تر بگو حداقل!
بعد رو به هوسوک کرد و گفت: این چی میگه؟
هوسوک پاهاشو روی میز گذاشت و گفت: دیروز پریروز دزدیدنش بردنش کردنش ما هم رفتیم دزدیدیمش پسی آوردیمش خونه.
آجوما در حال تحلیل حرف های هوسوک بود که یونگی گفت: آجوماا میشه منم هوسوکو بکنم؟
اجوما دوباره پس کله ای به سرش زد و گفت: تو این فیک نمیشه چون تو بچه معصوم و مظلومی!(حرف راست را از آجوما بشنوید. دین دین دین....)
یونگی از روی صندلی بلند شد و گفت: آخه آجوما منم می خوام بکنمش! تورو خدا بزار بکن....
اجوما در دهانش را نگه داشت و او را روی صندلی نشاند و گفت: بشین تا من مغازه رو ببندم یه کاریش می کنیم.
به محض دور شدن اجوما، یونگی رو به هوسوک کرد و با لحن کیوتی گفت: هوسوک چرا نمیشه من بکنمت؟ خو منم می خوام تاپ باشم!
هوسوک بلند شد و تنش را در آغوش کشید و کفت: چون تو بیبی کوچولو موچولوی منی!
یونگی سرش را به شونه هوسوک تکیه داد و گفت: اگه نخوم بیبی باشم چی؟
- را نداره تو بیبی منی!
اجوما امد و گفت: تا فردا مجبور نشدم خاکبرسری هاتونو از کف معازه جمع کنم پاشید برید یه هتلی جایی!
- آجوما از هوسوک قول بگیر من تاپ باشم!
هوسوک جلوی حرف زدن آجوما را گرفت و گفت: قول الکی نده من که نمی زارم بیبی بویم تاپ بشه هوم؟
بوسه ای روی گلو یونگی گذاشت و ادامه داد: پیشی کوچولوی من بیا بریم خوابگاه نظرت چیه؟
- فکر نکنم حرفتو شنیده باشه.
هوسوک با تعجب به یونگی در آعوشش نگاه کرد و با چشمان بسته و دهان نیمه بازش مواجه شد.
- بعد میگه بیبی بوی نیس! آخه تو که انقدر کیوتی رو باید مثل نارنگی بخورم.
یونگی را روی دو دستش بلند کرد و رو به آجوما گفت: ممنونم به خاطر امشب.
آجوما موهایش را به هم ریخت و گفت: تشکر لازم نیست پسرم هر وقت خواستید می تونید بیاید پیشم.
هوسوک لبخند دندان نمایی زد و گفت: ممنون ما دیگه میریم.
- زود برو بزارش تو ماشین کمرت درد می گره.
هوسوک سری به معنی مخالفت تکان داد و گفت: آجوما می دونستی یونگی از هممون سبک تره!
- قبلا نه ولی الان انقدر پوست و استخون شده قشنگ معلومه.
- خیلی حالش بد شد سر این اتفاقات.
- دقیقا چی شد؟ چرا دزریدنش؟
هوسوک سرش را پایین تنداخت و گفت: آجوما یادته یه ۷ سال پیش یونگی یهویی پول دانشگاهشو گیر آورد؟
- اره خوب چه ربطی داره؟
- اون روز صاحب کار یونگی بهش تجاوز کرده و در ازاش بهش پول داده و خب اون روز ازش یه چند تا فیلم عکس گرفته. ۲،۳ روز پیش بهش پیام داد گفت اگه نره پیشش فیلمارو پخش می کنه و یونگی هم رفت و اون دوباره بهش تجاوز کرد. الانم بادیگاردش جاشو گرفته و به جای یونگی به اون تجاوز می کنه ما هم داریم سعی می کنیم یه جوری هم اونو نجات بدیم هم فبلمارو از بین ببریم.
آجوما پوف کلافه ای کشید و درحالی که دستی بر سر یونگی می کشید، گفت: با این همه اتفاق حق داره پوست و استخون شه...
رو به هوسوک کرد و ادامه داد: نزاری اینجوری بمونه ها به زورم که شده بهش غذا بده احتمالا الان تنها کسی که به حرفش گوش می ده تویی.
- نه اتفاقا تنها کسی که به حرفش گوش می ده تهیونگه!
اجوما خنده صدا داری کرد و گفت: برو تو ماشین دیگه!
...
گوشی اش رو جلوی تخت تنظیم کرد و دکمه ظبط را زد. روی تخت خوابید و منتظر تایک ماند.
طولی نکشیده که تایک همراه شلاقی به سمتش آمد. شلاق از ترکه های نازک و دسته ای قهوه ای رنگ ساخته شده بود.
- تایک لطفا آروم!
- چرا التماسای عجیب می کنی؟ مگه خودت نمی خواستی؟
- می دونی که من هیچوقت خودم نمی خواستم. اونم نمی خواست...
- اینکه نمی خواستی رو رد نمی کنم ولی باید تحمل کنی!
مکثی کرد و ادامه داد: لباساتو در بیار.
مین هو تیشرتش را در آورد و روی تخت دراز کشید. نمی خواست زحمت در آوردن بقیه لبایا رو به خودش بده.
_________________________
اینم پارت ۱۳
دوشنبه پارت بعدو می زارم😘
بای بای👋🏻
YOU ARE READING
دوباره نه!
Romance-به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید! در میان اطلاعات فروخته شده توسط هکر ها از اعضای بی تی اس عکسی مبنی بر تجاوز به عضو ۲۸ ساله این گروه یعنی مین یونگی پیدا شده! لطفا... کاپل: سپ کاپل فرعی: نامجین،تهکوکمین «پایان یافته»