13

544 29 10
                                    

'نقشه ای داری؟'
'نه'
'باید از اونجا نجات پیدا کنی.'
'چجوری؟'
'من یه نقشه دارم ولی خب یه ذره...'
'فقط بگو'
...
- یونگییییییی!
- چییییههههه؟
هر دو به خاطر مستی کشدار حرف می زدن و مغازه را روی سرشان گذاشته بودند. اجوما به سمتشان امد و گفت: بسته دیگه کل مغازه رو گذاشتین رو سرتون! یکی شما رو بشناسه بدبخت میشیدا!
ونگی سمت آجوما چرخید و گفت: خب که چی؟ بدترین حالتش واسه من اینه بدزدنم دیگه؟ قبلنم شده فقط این بار احتمال بیشتره من تاپ باششم!
آجوما بس کله ای بهش زد و گفت: یه ذره آروم تر بگو حداقل!
بعد رو به هوسوک کرد و گفت: این چی میگه؟
هوسوک پاهاشو روی میز گذاشت و گفت: دیروز پریروز دزدیدنش بردنش کردنش ما هم رفتیم دزدیدیمش پسی آوردیمش خونه.
آجوما در حال تحلیل حرف های هوسوک بود که یونگی گفت: آجوماا میشه منم هوسوکو بکنم؟
اجوما دوباره پس کله ای به سرش زد و گفت: تو این فیک نمیشه چون تو بچه معصوم و مظلومی!(حرف راست را از آجوما بشنوید. دین دین دین....)
یونگی از روی صندلی بلند شد و گفت: آخه آجوما منم می خوام بکنمش! تورو خدا بزار بکن....
اجوما در دهانش را نگه داشت و او را روی صندلی نشاند و گفت: بشین تا من مغازه رو ببندم یه کاریش می کنیم.
به محض دور شدن اجوما، یونگی رو به هوسوک کرد و با لحن کیوتی گفت: هوسوک چرا نمیشه من بکنمت؟ خو منم می خوام تاپ باشم!
هوسوک بلند شد و تنش را در آغوش کشید و کفت: چون تو بیبی کوچولو موچولوی منی!
یونگی سرش را به شونه هوسوک تکیه داد و گفت: اگه نخوم بیبی باشم چی؟
- را نداره تو بیبی منی!
اجوما امد و گفت: تا فردا مجبور نشدم خاکبرسری هاتونو از کف معازه جمع کنم پاشید برید یه هتلی جایی!
- آجوما از هوسوک قول بگیر من تاپ باشم!
هوسوک جلوی حرف زدن آجوما را گرفت و گفت: قول الکی نده من که نمی زارم بیبی بویم تاپ بشه هوم؟
بوسه ای روی گلو یونگی گذاشت و ادامه داد: پیشی کوچولوی من بیا بریم خوابگاه نظرت چیه؟
- فکر نکنم حرفتو شنیده باشه.
هوسوک با تعجب به یونگی در آعوشش نگاه کرد و با چشمان بسته و دهان نیمه بازش مواجه شد.
- بعد میگه بیبی بوی نیس! آخه تو که انقدر کیوتی رو باید مثل نارنگی بخورم.
یونگی را روی دو دستش بلند کرد و رو به آجوما گفت: ممنونم به خاطر امشب.
آجوما موهایش را به هم ریخت و گفت: تشکر لازم نیست پسرم هر وقت خواستید می تونید بیاید پیشم.
هوسوک لبخند دندان نمایی زد و گفت: ممنون ما دیگه میریم.
- زود برو بزارش تو ماشین کمرت درد می گره.
هوسوک سری به معنی مخالفت تکان داد و گفت: آجوما می دونستی یونگی از هممون سبک تره!
- قبلا نه ولی الان انقدر پوست و استخون شده قشنگ معلومه.
- خیلی حالش بد شد سر این اتفاقات.
- دقیقا چی شد؟ چرا دزریدنش؟
هوسوک سرش را پایین تنداخت و گفت: آجوما یادته یه ۷ سال پیش یونگی یهویی پول دانشگاهشو گیر آورد؟
- اره خوب چه ربطی داره؟
- اون روز صاحب کار یونگی بهش تجاوز کرده و در ازاش بهش پول داده و خب اون روز ازش یه چند تا فیلم عکس گرفته‌. ۲،۳ روز پیش بهش پیام داد گفت اگه نره پیشش فیلمارو پخش می کنه و یونگی هم رفت و اون دوباره بهش تجاوز کرد. الانم بادیگاردش جاشو گرفته و به جای یونگی به اون تجاوز می کنه ما هم داریم سعی می کنیم یه جوری هم اونو نجات بدیم هم فبلمارو از بین ببریم.
آجوما پوف کلافه ای کشید و درحالی که دستی بر سر یونگی می کشید، گفت: با این همه اتفاق حق داره پوست و استخون شه...
رو به هوسوک کرد و ادامه داد: نزاری اینجوری بمونه ها به زورم که شده بهش غذا بده احتمالا الان تنها کسی که به حرفش گوش می ده تویی.
- نه اتفاقا تنها کسی که به حرفش گوش می ده تهیونگه!
اجوما خنده صدا داری کرد و گفت: برو تو ماشین دیگه!
...
گوشی اش رو جلوی تخت تنظیم کرد و دکمه ظبط را زد. روی تخت خوابید و منتظر تایک ماند.
طولی نکشیده که تایک همراه شلاقی به سمتش آمد. شلاق از ترکه های نازک و دسته ای قهوه ای رنگ ساخته شده بود.
- تایک لطفا آروم!
- چرا التماسای عجیب می کنی؟ مگه خودت نمی خواستی؟
- می دونی که من هیچوقت خودم نمی خواستم. اونم نمی خواست‌...
- اینکه نمی خواستی رو رد نمی کنم ولی باید تحمل کنی!
مکثی کرد و ادامه داد: لباساتو در بیار.
مین هو تیشرتش را در آورد و روی تخت دراز کشید. نمی خواست زحمت در آوردن بقیه لبایا رو به خودش بده.
_________________________
اینم پارت ۱۳
دوشنبه پارت بعدو می زارم😘
بای بای👋🏻

دوباره نه!Where stories live. Discover now