CHAPTER : 11

179 34 44
                                    

این پارت اسمات داره، اگه دوست ندارین میتونین قسمتی که وارنینگ خورده رو نخونید :>
_____________________

تهیونگ انگشت اشاره‌اش رو روی لب‌های جونگ‌کوک که با چشم‌های گرد شده نگاهش میکرد گذاشت تا قبل از هر واکنش دیگه‌ای، بیشتر روی خواسته‌اش پافشاری کنه.

_بهم نگو که به‌خاطر هیت کنترلم رو از دست دادم و بعدا پشیمون میشم. من میدونم چه‌چیزی رو از چه‌کسی میخوام..

به حرکت اروم سیب‌گلوی پسرالفا نگاه کرد و نیشخند کوچکی زد. انگشتش از روی لب‌های پسر به زیر چونه‌اش کشیده شد و صورتش رو به خودش نزدیک کرد‌. هردو مستقیم به چشم‌های هم خیره شدند و سعی کردند ذهن هم‌دیگر رو بخونند.

تهیونگ از چیزی که میگفت مطمئن بود و قاطعانه حرف میزد؛ اما جونگ‌کوک یه هورنی عوضی نبود که اون رو بلافاصله روی صندلی عقب خم کنه‌.

_این حتی اگه چیز بزرگی نباشه هم خیلی رومون میزاره ته.‌ مطمئنی؟

پسرامگا سرش رو کج کرد، دستش رو از پشت گردن جونگ‌کوک به سمت بند سیاه هودی‌اش برد و اون رو دور انگشتش چرخوند. خودش رو بالا کشید و یکی از زانو‌هایش رو بین ران‌های پسر پیرسینگ‌دار گذاشت. دست‌های ‌جونگ‌کوک ناخودآگاه روی دو طرف کمر پسر نشستند و اون رو روی‌ پا‌یش نشوندند.

_چون تویی، میخوامش. میخوای ناامیدم کنی؟

برای ثانیه‌ای جلو رفت و نوک‌بینی‌اش، نوک‌بینی پسر دیگه رو لمس کرد. انگشت‌هایش به هودی پسر چنگ‌زدند، چشم‌هایش خمار شد و صدای زمزمه‌وارش به گوش پسرالفا رسید.

_بهش فکر کن، تضاد سردی رینگ‌های داخل انگشتت با عضو داغ من درحالی که داری بهم هندجاب میدی.

این جمله مثل یه جرقه، چیزی رو درون اتش زد و عضلات جونگ‌کوک رو منقبض کرد. در مقابل چشم‌های قدرتمند پسرامگا که اون رو رام خودش میکرد، محکم پلک‌هایش روی هم فشرد و نفس عمیقی برای اروم کردن خودش کشید که نتیجه‌اش فقط پیچیدن رایحه و فورمون‌های پخش شده‌ی پسر در هوای ماشین بود و اون رو بیشتر دیوانه کرد. کلمات تهیونگ توی سرش میچرخیدند. اون هیچوقت تهیونگ رو این شکلی ندیده بود!

_جونگ‌کوکا، میتونی صدای گرگ‌هامون رو بشنوی که بی‌قرار شدن؟ خودت رو بهم نمیدی؟

درحالی نور چراغ‌های داخل خیابون نیمه‌ای از صورتش رو روشن کرده بود، دست‌هایش رو دور گردن جونگ‌کوک حلقه کرد و کمی خودش رو به پسرالفا فشرد. کمی از رایحه‌اش رو بو کشید و جلوی اه کشیدنش رو وقتی انگشت‌های جونگ‌کوک با نوازش از روی ستون فقراتش گذشتند، گرفت.

در اولین موقعیت، جونگ‌کوک قطعا نمیتونست جلوی خودش رو بگیره، در برابر تهیونگ، گرگش و حتی خودش با فکر اینکه این فقط یه کمک به یه امگای هیت شده‌است، تسلیم شده بود. هرکس دیگه‌ای هم به جای تهیونگ بود این کار رو میکرد، مگه نه؟ جونگ‌کوک بهش کمک می‌کرد چون نمیخواست از طرف انسان‌های بی‌اعتمادی اسیب ببینه. کشیده شدن باسن پسرامگا رو روی ران‌های خودش حس کرد و لرزید، چطور باید به خودش مسلط میشد وقتی دمای بدن داغ داخل اغوشش انتظار سرمای اون رو میکشید؟

Blockbuster | KookVWhere stories live. Discover now