CHAPTER : 14

279 39 49
                                    

صدای کشیده شدن دونه به دونه‌ی کشو‌ها و صدای بهم خوردن ورقه‌های کاغذ، زمزمه‌های زیر لبی جونگ‌کوک رو به گوش تهیونگ نمی‌رسوند. درواقع تهیونگ انتظار نداشت به این زودی‌ سر از دفتر جونگ‌کوک توی فدراسیون در بیاره، اما حالا که به پسرالفا که خم شده بود و کلاسور های توی کشوها رو کنار میزد تا به اون یه پوشه ابی رنگ برسه نگاه میکرد؛ حضورش توی اون مکان برایش عجیب نبود.

خیلی زود بعد از تماس فوری که جونگ‌کوک از طرف یونگی گرفت، اون دو پسر راهشون رو از قبرستان به سمت ساختمان فدراسیون کشیدن و چون کسی حق مخالفت با پسر بزرگتر رو نداشت، تهیونگ بدون دردسر و خیلی راحت پشت سر جونگ‌کوک وارد محوطه اونجا شد. تهیونگ تمام مکالمه‌ی رد و بدل شده‌ی بین اون دو نفر رو نشنید، اما بعد طبق توضیحاتی که خود پسر الفا بلافاصله بهش داد، یونگی و جیمین به‌دلیل همون مشکلی که بهشون اجازه نداده بود دنبال پسرموطلایی بیان -هرچند که به هیچ‌وجه برای تهیونگ بد نشد!- نیاز به مدارکی داشتن که داخل اون پوشه‌ابی توی اتاق پسر ریحانی بود و از اونجایی که خودشون هم توی موتورخونه گیر کرده بودند، تنها راه‌حلشون کمک گرفتن از جونگ‌کوک و تهیونگ بود.

پسر امگا تکیه‌اش رو از درب سیاه‌رنگ پشت‌سرش گرفت و چند قدم به جونگ‌کوکی که پشت به پنجره روی زانو‌هایش نشسته بود و به اوراق توی دستش نگاه میکرد نزدیک شد، تا جایی که پاهایش روبه‌روی میز متوقف شدند و ران‌پاهایش به لبه‌میز خوردند. پسر با بالا‌دادن موهایش موشکافانه نگاه کلی به دفتر کمی بهم‌خورده و نامنظم شده اطرافش انداخت، میز رو دور زد و درحالی که با تکان دادن دستش سعی میکرد بوی غلیظ دود پخش شده داخل فضای اتاق رو به مشام نکشه، روی صندلی چرمی پشت میز نشست. دوباره مرمک‌هایش رو به نیم‌رخ جدی جونگ‌کوک دوخت و با خودش فکر کرد که اگه بیشتر از پنج‌دقیقه‌ی دیگه اونجا میموند، احتمالا یادش می‌رفت چطور باید درست نفس بکشه.

"جونگ‌کوک سیگار میکشه؟"

برای کسی مثل تهیونگ، انجام کارهای اداری مثل عذاب جهنمی بود که توی کلیساها راجبش حرف میزدند؛ نبود شور و هیجان توی همچین‌ کارهایی کلافگی‌اش رو به اوج می‌رسوند و "زندگی یکنواخت" شاید تنها چیزی بود که تهیونگ تا این حد ازش متنفر بود. تصادفی چند‌تا از ورقه‌های روی میز رو برداشت و گذرا نگاهی به مطالب داخلش که‌ برایش چندان هم مهم نبودند انداخت.

_باتوجه به مسئولیتت،‌ فکر نمیکردم کارهای اداری هم انجام بدی جونگ‌کوک.

پسرالفا متقابلا به چشم‌هایی که بهش دوخته شده بود نگاه نکرد و بدون اینکه سرش رو بالا بیاره جواب داد:

_اینجا قبلا اتاق یونگی هیونگ بود ولی بعدا دفتر کارش رو عوض کرد، برای همین زیاد پیش میاد که بعضی از وسایلش اینجا‌ جا‌مونده باشه. به هرحال من دیر به دیر اینجا سر میزنم، عیبی نداره اگه بخواد بعضی چیزهارو اینجا نگه‌داره. در کل، همه‌ی این فایل‌هایی که می‌بینی برای یونگی‌ان نه من.

Blockbuster | KookVWhere stories live. Discover now