part 4

146 26 5
                                    

در حالی که کنار استاد اعظم قدم میزد به پسر های نوجوون و جوونی که مشغول تمرین بودن خیره شد.
– همه چیز مرتبه استاد؟

مرد مسن تر کمی عقب تر از امپراتور حرکت میکرد. از آخرین باری که مرد زرد پوش رو دیده بود بیشتر از پنج سال میگذشت و امپراتور حالا بعد از سالها برای سرکشی به معبد برگشته بود، اما این بار به تنهایی!
– بله سرورم... همیشه یه سری مشکلات هست، یه سری از پسرا ممکنه از پسش بر نیان، یا برمیگردن یا اخراج میشن و یا جونشونو از دست میدن. اما طبق وضعیت همیشگی پیش میریم.

وینگ یانگ گوشه ای ایستاد و با دقت پسرها رو زیر نظر گرفت. از جایی که ایستاده بود به سختی میتونست مرز بین میدون های مبارزه رو تشخیص بده، نمیدونست این به خاطر کم سو شدن چشمهاشه یا دور بودنش از میدون ها!
میدونست که سبک تربیت مرد مسن خیلی سخت گیرانه تر از قصره. دوره‌ی جوونیش همیشه فکر میکرد شانگ به قصد کشتن تمرین میده، نه تربیت شاگرد.  و این باعث میشد تعداد کمی از افرادش زیر دست‌های شانگ موفق به خروج از معبد بشن، اما همون تعداد کم به شدت زبده و کارکشته بودن.
– کدوم یکی از این مبارزاتون مهارتش از همه بیشتره؟ کسی که نه خیلی جوون باشه و نه خیلی پیر! تقریبا همسن ولیعهد باشه.

استاد اعظم از درخواست امپراتور جا خورد. تحلیل حرف امپراتور باعث شد فقط به یه نتیجه برسه.
– شما... از محافظی که برای ولیعهد انتخاب کرده بودیم، ناراضی بودید؟ نیازی نبود برای همچین چیز پیش پا افتاده ای پا به معبد بذارید، اگه نامه هم می‌فرستادید من برای ولیعهد بهترین محافظ رو انتخاب میکردم و به قصر میفرستادم.

امپراتور به استاد شانگ خیره شد و اجزای صورت مرد پا به سن گذاشته رو وارسی کرد. شانگ از خودش مسن تر بود و حتی زحمت آموزشهای رزمی امپراتور توی جوونی هم به گردن خودش بود، امپراتور ارزو میکرد ای کاش شانگ هرگز به معبد نمیرفت تا چان هم تحت تعلیم مرد مسن قرار بگیره.
– محافظ ولیعهد از دو سال پیش مریض بود و یه ماهه که از دنیا رفته. درسته، نیازی به اومدن من نبود، اما من فقط برای انتخاب محافظ اینجا نیومدم، باید به معبد سر میزدم. به خاطر همین اومدم. به هرحال محافظ قبلی چان خیلی پا به سن گذاشته تر بود و نمیخوام دوباره محافظ میانسالی براش انتخاب کنید، ممکنه باز هم این مشکل ایجاد بشه. من کسی رو انتخاب میکنم که در کنار چان بزرگ بشه تا ولیعهد بهتر با حضورش کنار بیاد! تا زمانی که بزرگ بشن محافظین قصر رو برای مراقبت از چان به همراهش مامور میکنم. میخوام یک نفر رو در نظر بگیرم و برای انجام چنین کاری باید پسرم رو به اینجا بیارم.

مرد سر تکون داد.
– حق با شماست سرورم... شما قصد دارید چه کسی رو انتخاب کنید؟
امپراتور که بالای سکو ایستاده بود نگاهش رو دوباره به سمت مبارزهای در حال تمرین برگردوند. این تصمیم رو به عهده‌ی استاد اعظم میذاشت.
– از بین پسرهای تحت تعلیم شما... کدوم یکی بهترین و همسن شاهزاده‌ست؟ میخوام اونها کنار هم بزرگ بشن تا پسر محافظ به راحتی جونش رو فدای امپراتور آینده‌ش بکنه.

The Royal Traditions [ChanLix]Onde histórias criam vida. Descubra agora