– میدونستی اردکا برعکس آرامشی که نشون میدن وقتی که روی آبن خیلی تقلا میکنن؟!
یونگبوک که یهویی بعد از سکوت طولانی مدت اتاق صدای چان رو شنیده بود در جواب پسر چهارشونهی پشت میز فقط سر کج کرد! بیشتر از پنج روز از ماه گرفتگی میگذشت و روال کارهای ولیعهد دوباره به قبل برگشته بود؛ کار زیاد تا جایی که سردرد و چشم درد اجازهی ادامه رو بهش نده ادامه داشت!
یونگبوک حالا به عنوان معشوق چان احساس میکرد وظایفش سنگینتر شده، چون باید بیشتر از یه محافظ مراقب سلامت ولیعهد میبود!
– چیشد که یاد تقلای اردکا افتادی؟
چان درحالی که لبخند کوچیکی به صورت داشت گزارش توی دستش رو بلند کرد و به یونگبوک نشون داد.
– بهشون گفته بودم منو در جریان تموم اتفاقات ریز و درشت قصر، پایتخت، معبد، مرزای آبی و خشکی بذارن.
یونگبوک با حرکت سر تأیید کرد و منتظر ادامهی حرف چان موند.
– ولی دیگه انتظار نداشتم از فرار کردن دوتا از اردکای دریاچهی پشت کتابخونه برام گزارش آماده کنن!
پسرک محافظ که چند متر عقبتر روی صندلی نشسته بود به خنده افتاد و سرش رو به عقب تاب داد.
– خودتون اینو خواستید سرورم، نباید شاکی باشید!
چان سرش رو تکون داد و گزارش رو گوشهای انداخت.
– اگه چند روز دیگه گزارش دعوا و جر و بحث ندیمههای دربارو بهم دادن تعجب نکن!
یونگبوک دوباره به خنده افتاد. ﺑﺎﺩﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻋﺼﺮﮔﺎﻫﯽ ﭘﺮﭼﻢ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﻧﮓ ﻗﺼﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽﺍﻭﺭﺩ و انگار این ﺗﻨﻬﺎ جنبش ﻏﯿﺮ ﻋﺎﺩﯼ ﺩﺍﺧﻞ ﻗﺼﺮ بود.
– هنوز از مینهو خبری نشده؟
چان دوباره سکوت رو شکست و باعث شد یونگبوک نگاهش رو از پرچمهای پشت پنجره بگیره!
– نه! میخواید به ندیمهتون بگم احضارش کنه؟
ولیعهد سری به چپ و راست تکون داد و از جا بلند شد. خسته به نظر میاومد و وقتی بدنش رو کش و قوس داد صدای ترق ترق غضروف های کمرش به گوش یونگبوک رسید.
این دومین باری بود که بعد از ماه گرفتگی چان به کتابخونه میرفت تا مینهو رو ببینه، اما اثری از پسر سبزپوش نبود!
– خودم میرم کتابخونه، شاید امروز پیش پدرش باشه.
ولیعهد از اتاق بزرگ سلطنتی خارج شد و محافظش هم به دنبالش حرکت کرد، اما بیشتر از چند متر از حیاط اقامتگاهش دور نشده بود که پیشکار امپراتور رو دید.
مرد مسن به ولیعهد تعظیم کرد و دستهاش رو جلوی بدنش توی هم قفل کرد.
– سرورم، امپراتور شما رو احضار کردن!
CITEȘTI
The Royal Traditions [ChanLix]
Ficțiune istorică- از این ساعت به بعد من و تو هیچ نسبتی جز امپراتور و محافظ نخواهیم داشت! منو لمس نمیکنی، نمیبوسی و تختت رو با من شریک نمیشی، حتی شبا هم به اتاق من نمیای! از حالا تو فقط امپراتور منی و من تنها محافظت! Genre: Romance, Historical, Drama, Smut, Royal, A...