part 29

132 27 7
                                    

ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ نامه‌ی کاغذی روی میز ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺣﺘﯽ ﺧﻄﯽ ﻫﻢ ﺍﺯش متوجه نشده بود، انگار توی دنیای خودش سیر میکرد. ﻣﺮﺩ ﺟﻮوﻥ به فکر فرو رفته ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺑﺪﺍ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖﻫﺎﯼ وزیر مسن ﮔﻮﺵ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ.

ﻣﺮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ولیعهد ﺟﻮون لیست جدیدی رو روی میز گذاشت و توضیح داد.

– خب... نظرتون چیه عالیجناب؟ کدومو انتخاب میکنید؟

ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺸﻨﯿﺪ.

وقتی به سمت ولیعهد برگشت، چان رو درحالی دید که ﺑﻪ لیست های تاجرهای پیشنهادی ﭼﺸﻢ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ.

ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﭘﺴﺮ عضلانی هنوز ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺗﺎﻣﻞ ﺭﻭﯼ قیمت پیشنهادی تجارت خونه هاست، ﭘﺲ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺳﭙﺮﯼ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ تکوﻧﯽ ﻧﺨﻮﺭﺩ.

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ آﺭﻭﻣﯽ کناره‌ی میز گذاشت.

– عالیجناب... چیزی شما رو به شک انداخته؟

ﭘﺴﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺷﺪ. ﺳﺮﺵ ﺭﻭ تکون داد ﻭ لیست توی دستش رو به کناری انداخت.

– متاسفم. نشنیدم چی گفتید.

ﻣﺮﺩ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ﺳﻔﯿﺪﺵ رو تاب ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﺧﺸﮑﯽ ﻟﺐ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ.

– انتخابتون رو کردید؟

ﭘﺴﺮ ﺳﺮﯼ به چپ و راست ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩ و لیست ها رو یکی یکی کنار هم گذاشت.

– نه... صبر کنید.

ولیعهد با شرمندگی به قیمت‌های پیشنهادی هر تاجر برای فروش چغندر به قصر نیم نگاهی انداخت، اما حتی اونقدر حواس پرت بود که نمیدونست باید دقیقا چیکار کنه!

– این چطوره؟!

مرد بعد از دیدن قیمت تاجری که ولیعهد انتخاب کرده بود نفسش رو چند ثانیه حبس کرد و هومی کشید.

– سرورم، این یکم... قیمتش نسبت به بقیه زیاد نیست؟ میدونیم که کیفیت هم مهمه، ولی پرداخت همچین مبلغی برای چغندر یکم غیر معقولانه‌ست!

چان لیست رو از مرد گرفت و دوباره نیم نگاهی بهش انداخت. چطور متوجه نشده بود چه انتخابی میکنه؟!

– درست میگید. حواسم نبود.

وزیر تشریفات قدمی عقب رفت، حالا که کنار میز و بالای سر چان ایستاده بود میتونست بهتر ولیعهد رو برانداز کنه. میدونست این بیﺗﻮﺟﻬﯽ ﻭﻟﯿﻌﻬﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻭ ﻋﻤﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ!

ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺳﺮﺩ چان ﻏﻢ ﻭ ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻟﯽﺍﯼ ﮐﻪ اون ﺭﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻪ!

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Jun 12 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

The Royal Traditions [ChanLix]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang