دیروز با رفیقم و دخترخالهی رفیقم نهار رفتیم خونهی یکی از دوستان دوران دبیرستان؛ بعد این دخترخالش از اولین ثانیهای که منو دید هی گیر میداد به موهای کوتاه و قیافهی پسرونم، به استایلم و شخصیت کمی خجالتیم، حالا من کار ندارم جلوی رفیقم اینارو میگف ولی آخه خونهی دوستم توی جمع؟! بیفرهنگی تا چه حد؟ خلاصه حتی آخرشم منو ترنس خطاب کرد |هیچ بیاحترامی به ترنسها نکردم، فقط دوست ندارم بقیه چیزی ببیننم که نیستم.| و باز هیچی نگفتم در اصل بهش اهمیت ندادم و همش خودمو میزدم به نشنیدن تا تمومش کنه ولی مگه کم میاورد؟! کلا انگار بیشخصیتی توی تکتکِ سلولهاش موج میزد و من فقط دلم برای آدمهایی که بهش نزدیکن میسوخت.
یکی نیست به این آدما بگه: خواهشا اگه بحث کم میارین یا میخواین نمکدون جمع باشین، حداقل شخصیت خودتونو خراب نکنین! نمکدون بودن ارزش گاو جلوه دادن خودتون رو نداره بخدا!
و لطفا مثل من بدبخت و خجالتی نباشین، بنظرم هر کی قضاوتتون کرد یا دلتون رو شکست، بزنید دهنش بشه درس عبرت.|از طرف منم بزنید، دمتون گرم|
![](https://img.wattpad.com/cover/337907381-288-k855639.jpg)
YOU ARE READING
?از خودم، تا الان?
Short Storyاز کودکیم زمانی که پاک و معصوم بودم تا الان که شیطانی رانده شده از جهنمی بیش نیستم؛ دلنوشتههای "رچید"