اولین بوسه🎭

17 7 0
                                    

امشب، پنجشنبه، ۱۴۰۲/۲/۲۱ ساعت ۲۳:۲۶ دقیقه چیزی بالاجبار ازم گرفته شد که برایش در آینده صدها آرزو داشتم: "تجربه کردنش با اولین عشقم، حین رابطه‌ای که بهم لذت میده، وقتی بدون ترس و راحت پیش میره"

امشب حریم خصوصی‌م به‌دست پسری که به او اعتماد داشتم شکسته شد، هیچوقت فکرش را نمیکردم آن شخص با اجبار و شوخی‌شوخی یکهویی لب‌هایم را ببوسد وقتی چند دقیقه قبلش جواب رد به درخواست رابطه‌ی عاشقانه‌ش دادم.
آن پسر در ذهنش نمیگنجید که برای رابطه، رویاهای کتابی دارم و من را غیرعادی خواند، آن پسر درک نکرد برای معشوقه‌م آرمان‌های خاصی در نظر گرفته‌م، آن پسر منِ ۱۹ساله را بچه خواند وقتی حقایق زندگی را روان برایش توضیح دادم، آن پسر من را غیرعادی دید وقتی ماننده بقیه لباس بره‌ی خوشمزه به تن نکردم و روی واقعی و افکاره عجیبم را به نمایش گذاشتم، آن پسر وقتی  برای دزدیده شدن اولین بوسه‌م که حس نفرت‌انگیزی داد گریه کردم، خندید و من را به سخره گرفت و در آخر گفت خوب به پیشنهادش فکر کنم درحالی که من با فکر به دقایقی قبل و لب‌های باکره و قلب معصومم، از درون اشک میریختم و الان بی‌هیچ حسی دارم مینویسم و شاید این همان دلیلیست که من را غیرعادی خواند! چطورست که راضی نیستم ولی باز بی‌خیالم؟!

#مرگ_بر_اجبار

?از خودم، تا الان?Onde histórias criam vida. Descubra agora