ساز ناسازگاری

151 35 59
                                    

صبح لنگه کفش رو توی یک ساک کاغذی انداخت و با خودش برد تا بفهمه قضیه چی بوده

وارد کلاس شد
اون بچه بازم نیومده بود انگار جدی باید با مادرش حرف میزد
"سلام بچه ها امروز حالتون چطوره؟"
گرفتن جواب از بین همهمه شاگردا یه‌چیز عجیب بود

به هرحال همه ضمن اینکه تاکید میکردن خوبن شرح حال دیروز عصر تا امروز صبحشونم میگفتن و صداهای تو هم پیچیدشون اجازه مفهوم بودن رو از حرفاشون گرفته بود

"اتفاقاً دیروز برای منم روز پرماجرایی بود"
"آقا چرا؟"
"چیشده بود مگه؟"
"ماجراهای خوب یا بد؟"
معلم درحال غرق شدن بین سیل سوال ها بود پس تصمیم گرفت زودتر جواب بده

کفش رو از توی ساک در آورد و به بچه ها نشون داد
"این کفشا دیشب پریدن تو خونه‌ی من"
لی دایون دختری که نیمکت یکی مونده به آخر نشسته بود از جاش بلند شد و سمت میز معلم رفت

کمی کفش رو برانداز کرد و گفت:
"کفش جینه"
"مطمئنی؟"
یکی از پسرا قبل دایون جواب تهیونگ رو داد:
"آره آقا انقدر کفش و لباساش تکراریه که همه میشناسن و میدونن مال کیه"
"بازم نمیشه انقدر مطمئن گفت بچه ها اینجوری شاید به دوستتون تهمت بزنید"

لی دایون برگشت سرجاش و گفت:
"آقا کاری نداره که برید چک کنید اگه از این کفش یه لنگش تو خونه جین بود یعنی مال اونه"
هیون دوک از دایون دفاع کرد:
"تازه آقا اولین بارش نیست معلما از دستش فرار میکنن داداشم میگه چون خودش خنگه و نمیتونه درس یادبگیره اینکارو میکنه تا بقیه هم نتونن سواد دار شن"
"شما دیدید که با بقیه معلما چیکار کرده؟"
دوباره صدای همهمه و جواب های مختلفی که باهم پیچیده بود

دختر کوچیکی که سال اول بود با بغض به معلم نگاه میکرد
تهیونگ دستشو روی میز کوبید تا کلاس رو ساکت کنه
"بچه ها بسه لطفاً درس رو شروع میکنیم"

صدای ضعیف هه‌جانگ وقتی سکوت شد توی کلاس پیچید:
"دلیل این دشمنیتون با جین رو نمیدونم ولی آقای کیم، جین خیلی مهربونه و اصلاً بقیه رو اذیت نمیکنه"

هیون دوک گفت:
"بچه آخه تو چی میدونی معلم قبلی خودش گفت بخاطر جین میره"
هه‌جانگ برگشت سمتش با اشک و داد گفت:
"اون عوضی جینو اذیت میکرد بهش با منظور دست میزد"
دایون گفت:
"تو اصلاً آقای آن رو ندیدی و فقط شایعاتو شنیدی جین آقای آن رو زده بود"

"اولاً که جین کسیو نمیزنه دوماً اگر هم زده بود حقش بود"
"راحت باشید بچه ها من اصلاً معلمتون نیستم احساس نکنید من سرکلاسم"
دانش‌آموزا ساکت شدن و درس شروع شد




از نگاه کردن به خونه‌ی معمولی که جلوی درش ایستاده بود دست کشید و بالآخره در زد
مادر جین در رو باز کرد
و درحالی که دستش رو با پیشبندش خشک میکرد لبخند زد و گفت:
"سلام آقای کیم ببخشید امروز نشد برای نظافت خونه و محوطه بیام فردا جبرانش میکنم"
"نه اشکالی نداره بهتون گفتم که نیازی نیست خودم بهش رسیدگی میکنم"
"شما خیلی بزرگوارید ولی این وظیفمه"

be reunited with somebodyWhere stories live. Discover now