قدم هاشو کنار خیابون میکشید و به این فکر میکرد که شاید جوگیر شده بود برای این ترم واحد های زیادی رو برداشته بود
شاید هم کافی بود برادرش هوس معلم یهروستا کم جمعیت بودن به سرش نمیزد
در هرصورت هرچی که بود فقط میدونست دلش میخواست یهپورتال باز میشد و مستقیم خودشو از اینجا پرت میکرد توی خونهولی باید تا ایستگاه اتوبوس خودشو میکشید و چندتا خط عوض میکرد
و به تمام اینا انتظار برای اومدن هرکدوم از اتوبوس ها و نبودن جا برای نشستن رو هم باید اضافه میکردهمینطور که با نارضایتی پاهاشو روی آب های جمع شده تو فرو رفتگی های خیابون زیرپاش میکوبید تا کمی دلشو خوش کنه ماشینی با سرعت از کنارش رد شد و دلخوشیش رو بیشتر کرد
یهجیمین شوکه و خیس شده با آب گلآلود که پاهاش توی فرورفتگی آسفالت مونده
خیسی آب رو حتی روی باسنش هم حس میکرد
مدت خیلی کوتاهی شوکه موند
چون ماشین برگشته و شیشه دودیشو پایین کشیده بودو چه فرصت مناسبی در اختیار جیمین گذاشته بود
همینطور که سمت پایین خم میشد گفت:
"مرتیکه جایی برات ریدن که اینجوری سرعت میری؟"
"جیمین شی وقتی خیسی خوشگلتر و بد دهن تری"
با دیدن چهره آشنای راننده عصبانی تر از قبل گفت:
"آجوشی وقتی پشت فرمونی بیکارتر و منحرف تری"
"آره البته آجوشی نیستم ولی بیکار شاید پس بهتره بشینی تا یهسواری بهت بدم"صورت خندان اون آجوشی منحرف بیشتر با اعصابش بازی میکرد:
"نظرت چیه اینو بخوری آجوشی؟"
جونگکوک نچی کرد و جواب داد:
"خیلی عصبانی و بددهنی ولی فعلاً مشکلی باهاش ندارم، بیا بشین"
"خیلی متاسفم آجوشی خودت بیا بشین روش"
جونگکوک با خنده سرشو تکون داد و گفت:
"حتی برداشتت از جملات هم بی ادبه
منظورم اینه که بشین روی صندلی خیس شدی سرما میخوری خونه من همین نزدیکیه لباساتو بشور خشک شد برت میگردونم روستا"جیمین کمی احساس ضایع شدن داشت
کمی هم دو دل بود
از یک طرف دلش میخواست پیشنهاد مرد رو قبول کنه و حتی فکر جداکردن این لباس ها از تنش و حمام آب داغ بهش آرامش میداد
از طرف دیگه اون مرد یک غریبهی مشکوک به نزول خور حرفه ای بود"چرا باید بهت اعتماد کنم وقتی برای یکم پول هر روز این مسافتو تا روستا طی میکنی و برای یه بچه مثل جین قلدری کنی؟"
"میتونی اعتماد نکنی و به موش آبکشیده بودن ادامه بدی ولی دقیقاً به همین دلیل که من میتونستم یهشبه اون یکم پول رو از یه بچه مثل جین در بیارم اما ترجیح دادم هرروز این مسافتو طی کنم و خورد خورد ازش پسش بگیرم!!!؟"
"من موش آبکشیده نیستم"
جونگکوک با خنده نگاه خریدارانه ای به جیمین انداخت و گفت:
"حق با توعه"جیمین با نگاه مشکوکی تصمیم گرفت به شانسش و اون مرد اعتماد کنه
تهش چی میخواست بشه فوقش اگر کاری کرد میرید رو تختش از امبرهرد که کمتر نبود
درو باز کرد و روی صندلی جا گرفت
BẠN ĐANG ĐỌC
be reunited with somebody
Fanfictionتوی خلاصه نویسی اصلاً خوب نیستم ولی دلم نمیاد اینجا خالی بمونه پس؛ تهیونگ به عنوان یهمعلم وارد روستا میشه تا به بچه ها درس بده و جین یکی از شاگرداس ولی برای دانش آموز ابتدایی بودن یکم سنش بالاست