برادر معلم

121 36 48
                                    

آوردن جین به کلاب دوستش ایده خوبی نبود
درواقع ایده خیلی بدی بود
درواقع تر ایده افتضاحی بود

یک تصمیم آنی و از سر حرص و برای اثبات اما الآن نباید حتی یک لحظه ازش چشم برمیداشت
اون بچه هنوز زیر سن قانونی بود
هرچند کلاً آروم بود ولی حتی نمیتونست برای دفاع از خودش هم حرفی بزنه

امشب خیلی شلوغ بود
انگار یونگی با خودش لج کرده بود و قبول نمیکرد که از اون کلاب برن
شاتی که جلوش بود رو سر کشید و استکان رو برگردوند تا مجدداً پر بشه
باریستا در حینی که استکان رو پر میکرد گفت:
"بنظرم امشب که همراه داری زیاده روی نکن مثل سری پیش که دختره رو پس زدی نشه"

این حرفی نبود که یونگی بخواد جین بدونه
برای اولین بار خوشحال بود اون نمیشنوه
وقتی دید نگاه جین به باریستاست خوشحالیش ازبین رفت دستشو روی پای جین گذاشت
جین نگاهشو به یونگی داد
"از همه دخترا خوشم نمیاد که اون تایپ من نبود"
باریستا جوابشو داد
"همراهت تایپته؟ تایپ خوبی داری راستی الآنکه دقت میکنم اولین بار با کسی میای"

یونگی دوباره برگشت سمت جین و بازم نگاه جین روی باریستا بود یونگی با خودش فکر کرد؛
انگار می‌شنید که اون صدا نظرش رو جلب کرده باشه و همه حرفای اون دهن گشاد رو متوجه شد
و بعد جوابش رو به باریستا داد:
"اون تایپ من نیست شاید فقط یه‌همراهه"

برای جین مهم نبود از طرف یونگی چی خطاب بشه حتی خوشحال بود یه دختر و تایپ یونگی نیست
بخصوص این ورژن ازش که مشخص بود به زور داره دختری رو که چند دقیقه پیش سمتشون اومده بود و مخشو به کار گرفته تحمل میکنه اما همچنان با اون نگاه بهش خیره اس و جین رو وادار به نگه داشتن دستشوییش کرده

' اوکی دیگه تحمل کافیه اگه یکم بیشتر بمونم از چشمام میزنه بیرون '
' یونگی همیشه دردسره و الآن هم با بی توجهیش داره باعث ترکیدن مثانه عزیزم میشه '
' اصلاً به یونگی چه نیازی دارم؟ که بیاد منو بشوره؟ '
و با این جمله توی مغزش نتیجه گیری کرد که نیازی به یونگی جلوی در دستشویی نیست

با دستش روی پای یونگی ضربه زد و کاغذی رو که نوشته بود 《 من میرم توات 》 زیر دستش هل داد و سمت دستشویی شتافت

یونگی با اینکه تقریباً مست بود ولی دیگه نمیتونست اون دختر پرحرف رو تحمل کنه حتی اگه به جین ثابت نشده بود هم دیگه براش مهم نبود
پس بی توجه به دختر برگشت سمت جین تا بهش بگه دیگه بهتره برگردن
با دیدن جای خالی جین برق از سرش پرید

دست دختر روی رون پاش نشست
یادش افتاد جین چنددقیقه پیش همینکارو کرده بود ترسیده از جاش بلند شد و کاغذ از زیر دستش روی زمین افتاد
کاغذ رو برداشت و درگیر کلمه آخر شد
کمی به مغز مستش فشار آورد و لعنتی به سواد نصفه و نیمه و دستشویی بی‌موقع جین و هوش و حواس خودش فرستاد
شتابان سمت دستشویی رفت

be reunited with somebodyOnde histórias criam vida. Descubra agora