جیمین طرحشو طبق اندازه های جین دوخته بود
پارچه حریر مشکی
اولین بار که این طرحو کشید توی ذهنش سفید بود ولی اون مال موقعی بود که میخواست از یهفرد با اندام ورزیده و پوست تیرهتر به عنوان مدل استفاده کنهولی بعد از کشیدن طرح و دیدن جین نظرش عوض شد
بنظرش پوست سفید، اندام ظریف و شونه های پهن جین انتخاب جالبی برای طرحش بود
اینکه درعین حال
هم شکننده بنظر میرسید هم قوی
هم آسیب دیده هم امنتضاد جالبی که با اندامش داشت
و تضادی که جیمین تصمیم گرفته بود با اختلاف رنگ ایجاد کنه
البته میخواست از رنگهای دیگه کمک بگیره اما متاسفانه حدس اون آجوشی درباره کوررنگیش درست بودوقتی رفته بود دکتر ازش سوال شده بود با مواد کار کرده و جیمین یاد روزی افتاد که تصمیم گرفت برای رسیدن به رنگ دلخواه توی آزمایشگاه دانشکده مواد رو با هم ترکیب کنه و روی پارچه مورد نظرش امتحان کنه
دکتر گفته بود باید یه مدت مراقب چشماش باشه
از عینک و قطره هایی که بهش داده بود استفاده کنه
ولی بازم باید بعد از این دوره بره تا ببینن میشه کاری کرد یا نهپسر تا مدتی افسرده بود اما عشقش به لباس و دیزاین فراتر از اون بود که یک طیف رنگ محدودش کنه بنابراین اون قرمز لعنتی رو توی خاطراتش نگه داشت
طرح خون آلودش رو جایی دفن کرد و یک طرح با رنگ خنثی رو جایگزین کرداولین بار وقتی این طرح به ذهنش رسید که نظرش به دستای اون آجوشی جلب شد و بنظرش پوست تتو خورده و تیره اون مرد زیر این لباس جلوه دیگه ای به لباسش میداد
طرح رو کشید و تو فکر پیدا کردن یک فرد با رنگ پوست و اندام جونگکوک بود
تا اینکه اون روز توی پارک نظرش به جین جلب شد
و چون فرد خاصش رو پیدا نکرده بود با تغییرات توی ذهنش تصمیم گرفت لباس فرشته و شیطان رو عوض کنهامروز قرار بود لباس رو به جین بده تا به عنوان مدلش بپوشه و از هیونگش نظر بپرسه
برادرش از بچگی همیشه پای شوی لباسش مینشست و تشویقش میکرد
بهش انگیزه برای ادامه دادن میدادحتی وقتی بقیه کارشو دخترونه میدونستن و بچه های محله باهاش بازی نمیکردن و بهش میگفتن با دخترا بازی کنه
اون بهش گفته بود:
"چه اشکالی داره اگه دوست داری بازی کنی با من بازی کن، اگه بازیای جمعی دوست داری با دخترا بازی کن دختر و پسر فرقی ندارن""جین باید یکی از شونه هات بیرون باشه هی سعی نکن لباسو بکشی روش"
"آ..آخه افتاده"
"باید بیوفته چون مدلش شله نظرت چیه جای اینکار پودر قرمز رو از بین رنگا بهم بدی"
جین پودر رو بهش دادجیمین براشی رو به پودر آغشته کرد و بعد روی شونه بیرون مونده جین کشید ولی خنده جین باعث توفقش شد
جیمین که بیدلیل با خنده های جین خنده اش گرفته بود با همون لحن قاطی با خنده گفت:
"اگه هی بخندی که نمیشه"
"ب..ب.بخشید جیمین سعی می..میکنم ولی آ..آخه قل..قل.قلکم میگیره"
ESTÁS LEYENDO
be reunited with somebody
Fanficتوی خلاصه نویسی اصلاً خوب نیستم ولی دلم نمیاد اینجا خالی بمونه پس؛ تهیونگ به عنوان یهمعلم وارد روستا میشه تا به بچه ها درس بده و جین یکی از شاگرداس ولی برای دانش آموز ابتدایی بودن یکم سنش بالاست