⊹₊♚₊⊹ 2nd ⊹₊♚₊⊹

295 62 43
                                    

* گممون کردن ؟

- حتی مطمئن نیستم که دنبالمون میکردن

یونگی دیگه نفس کم آورده بود ولی هوبی یکم ریلکس تر شده بود بازم دوتاشون چند لحظه ای وایستاده بودن که یکم حالشون جا بیاد قبل از دیدن هیونگوون.

اون مردیه که طلا و جواهراتشونو در ازای پول عوض میکنه و اون دوباره اونارو تو قلمروش به افراد ثروتمند میفروشه

گواچئون الان دیگه قلمرو برای افراد ثروتمندیه که طلا و جواهراتی که از افراد اشرافی دئگو دزدیده شده رو میخرن

اونا فقط یه بار در ماه می بیننش و بهش هر چیزی که گیرشون اومده رو میدن

ولی بقیه بچه ها گروه حتما هنوزم دارن فرار میکنن یا جواهرات جاسازی شده داخل چرخ ها رو در میارن پس قراره دیر تر به دیدنش برن

- تاحالا یه ارابه با این همه سنگ داخلش دیده بودی ؟

هوبی با لبخند گفت : یه لحظه حس کردم که زمان کافی برای دزدیدن همشون پیدا نمیکنیم

-همه اون انگشترا وای دستای کوچولو اون پسر رو دیدی با اون انگشتر الماسش ؟

*این ماه، ما رو به راهیم و باید بقیه رو خوشحال کنه

-و اون بچه ...

*کی؟ خرگوش؟ یا دست کوچولو؟

- دست کوچولو.... واقعا نگران بود، فکر میکرد ما نگهبانشو میکشیم

* اون به احتمال زیاد فقط نمیخواس جایی خونی شه، من واقعا حیرت کردم اما بیا بهش بها ندیم

- آره .... میدونم

یونگی هر جایی رو نگاه میکرد جز هوسوک و داشت به اون لحظه ای فکر میکرد که چه طوری اون پسری که مقاومت میکرد گردنبندش رو نده همش تو یه چشم بهم زنی دود شد و سریع گردنبندشو داد وقتی حس کرد ما میتونیم به اون یکی پسر آسیب بزنیم

* شاید با اون بادیگاردش میخوابه ؟

- ایییییوووو هوبی، دیگه همچین چیزی نگو

* چیه خب؟ کلی ادم اشرافی هستن که اینکارو میکنن! حتی به همسرشون خیانت میکنن اونم با یه پسر فقیر

- اون از این طور آدما نمیزنه

*منظورت چیه؟ انگار داری ازش دفاع میکنی .... وایستا .... هاهاهاها نگو که اون پسر دست کوچولو برات کیوته نه ؟

Thief || yoonmin, namjin,taekookWhere stories live. Discover now