⊹₊♚₊⊹ 11th ⊹₊♚₊⊹

180 42 43
                                    

« جیمین ؟ برگشتی ؟

یه تهیونگ ناراحت داشت آروم زمزمه میکرد با چشمای پف کرده از گریه، برگشت ببینه کی اومده ولی دوسته دوست داشتنیش رو ندید که چند دقیقه پیش رفته بود یکم خوراکی بیاره

به جاش پسری رو دید که همیشه باعث میشد قلبش براش بلرزه

جونگکوک‌ نزدیک تر اومد و نشست کنارش رو تخت

/ منم، ته! حالت چه طوره ؟

همه اون روز صدای گریه کردن ته رو شنیدن بودن ولی جیمین تنها کسی بود که کنارش موند تا آرومش کنه و بهش اطمینان بده که آسیب ندیده

« از کی اهمیت میدی ؟

ته نرم با صدای شکستش پرسید، جونگکوک هم اهی کشید قبل از جواب دادن بهش و چهره غمگین ته رو موقعی که حرف میزد ندید

/ ته ... میدونم چند وقته درست پیش نمیریم و اون چیزی که قبلا بودیم دیگه نیستیم ولی من هنوزم بهت اهمیت میدم، فقط نمیتونم یهویی از قلبم بندازمت بیرون ...

« ق.. قلبت ؟

ته با حس سرخ شدن گونش زمزمه کرد، اگه فقط اون نگهبان میفهمید چه حسی رو انداخت به جونش ...

/ خب، حالت چه طوره ؟

« راستش رو بگم افتضاح ...

جونگکوک یکم از راست گوییش خندش گرفت

« ازش دیگه خسته شدم و .... فکر نکنم بخوای به غر زدنام گوش کنی پس ولش کن

/ اگه نمیخواستم بشنوم نمی پرسیدم

« اگه میخواسی برای خودم اینجا باشی همه مدت هم نادیدم نمی گرفتی

/ اوه، اون طوری که بلند گریه میکردی ته ... و خب تو واقعا عوض شدی و من فقط نمیتونم ...

« ولیییی میدونیییی چراااا ؟

ته طوری با داد بلندش پرید وسط حرفش که جونگکوک از جاش میپره

« دفعه قبلی که همو دیدم من یه مادر داشتم یکی که بهم این حسو میداد که ارزش دارم، الان یه دوستی دارم که فقط سه روزه اومده اینجا ولی سه بار نزدیک بود بمیره، یه بابا دارم که دید در حد مرگ از دزدی که ازمون شد ترسیده بودم ولی با اون قیافه عصبی که بهم نشون میداد با نگرانی از حال یکی دیگه میپرسید و یه برادر دارم که بدون هیچ تردید و شکی جون دوستم رو میندازه تو خطر

جونگکوک چند دقیقه ای ساکت شده بود که بفهمه چی میگه یا دقیق تر بگیم بفهمه منظورش چیه

Thief || yoonmin, namjin,taekookWhere stories live. Discover now