نامجون سر جاش تو شک فرو رفته بود، هیچوقت تهیونگ رو این طوری ندیده بود که تا این حد بی احترامی کنه
اره از این خبر داشت که رابطه اش با برادرش کامل از بین رفته و مرده ولی این چیزی نیست که میخواست، از یه طرف دیگه جلسه ای که با شاه داشت فقط مثل یه زهری که تو دهنش باقی مونده گذشت
مهم نیست چی میشه، تصور برادرش قرار بود کل شب تو ذهنش بمونه
داخل آشپزخونه شد، اگه قرار بود ساعت های بعدی هم به فکر کردن به اینکه برادرش قراره چی کار کنه وقتی از نقشه پدر سر در بیاره بگذرونه به کافئین نیاز داشت، در واقعه... ممکنه همین الانشم اتفاق افتاده باشه چون ته رو دیدش که داشت میرفت سمت اتاق پدر و مطمعن بود داد و بیداد هایی قراره شروع بشه
= به قهوه نیاز دارم
~ یکی دیگه ؟ یه چند ساعت پیش یکی خوردی! دیگه نمیتونی بخوابیا
جین یهو متوجه شد که داشت با شاهزاده ای که ازش به شدت متنفر بود، از همه بیشتر از این شاهزاده متنفر بود خیلی صمیمانه حرف میزد و مهم تر از اون چرا اصلا باید به سلامتیش اهمیت بده ؟
~ .... قهوتون رو درست میکنم
نامجون اصلا عصبی نبود، ذهنش به کل یه جای دیگه بود ولی کنار یه جین یه طورایی موذب شده وایستاده بود
به دیوار زل زد و سوالش رو پرسید
= تو برادری داری، سر آشپز ؟
جین با لحن نرم و ملایمش متحیر شد
~ نه ... نه واقعا نه، خب حداقلش خونی نه، " بردارای " یه طور دیگه دارم
درسته، اون خانوادش رو ول کرد که بیاد اینجا، نامجون یادش بود، شروع به حرف زدن باهاش کرد تا اینکه یهو به خودش اومد و فهمید داره چی کار میکنه
= اگه برادرات .... هیچی ولش کن
~ میتونی بهم بگی! قول میدم جواب صادقانه ای بهت بدم
با اینکه جین سعی داشت متقاعدش کنه ولی نامجون جایگاهش بهش یاد آوری شده بود .... شاه آینده نباید با یه سر آشپز حرف بزنه
= چرا باید از یه سر آشپز حراف نظر بخوام که انگار یه سری اطلاعات رندوم سیاسی هم میدونه ؟
اطلاعت رندوم ؟ حراف ؟ خدایا، جین واقعا از این مرد متنفر بود و صادقانه بخواد بگه آمادگی دوباره دیدنش اونم هر شب و درخواست های قهوه و فقط قهوه اش رو نداشت
YOU ARE READING
Thief || yoonmin, namjin,taekook
Fanfictionیونگی، هوسوک و جین از افراد ثروتمند دزدی میکنن و به فقیرا کمک حالا چی میشه اگه از شاه آیندشون دزدی کنن ؟ گروه دزدا : یونگی، جین، هوبی و خانواده سلطنتی : نامجون، جیمین، تهیونگ نگهبان سلطنتی : جونگکوک ---- یونمین، نامجین و تهکوک