تنها بودن با شاهزاده ایسلان چیزی نبود که نامجون توقعش رو داشته باشه، البته که یه تقلبیش جلوش نشسته اما هیچ جوره راهی برای دونستنش نداشت
= منظورت چیه ووزی؟
- خب، تو واقعا احمقی مگه نه ؟ اوه وایستا! این یه حقس که شاه رو خر کنی ؟ یا واقعا باهوشی ؟
یونگی عاشق اذیت کردن نامجونی که میدونست نمیتونه شانس ازدواج کردن باهاشو خراب کنه بود
و نامجون زمان سختی رو میگذروند که شاهزاده رو نفرسته به جهنم اما میدونست حتی اگه بهش فحش هم نمیتونه بهش چیزی بگه
= من هیچ کار احمقانه ای تو خواستنه غذا رسیدن به مردمانم و محافظت از مردمان تو نمی بینم، واقعا نمیخوای از قلمرو خودت محافظت کنی ؟
یونگی هیچی از ایسلان نمیدونست پس فقط باید بحث رو روی دئگو نگه میداشت
- هاهاهاها اوه خدا، می خوام! به خاطر همینه تعجب کردم که میخوای به قلمرو خودت آسیب بزنی
= من هیچوقت بهش آسیب نمیزنم
یونگی میخواست در حالی که داره تو صورتش میخنده گلوش هم براش ببره " هیچوقت " دروغو
- میدونی، از ارابه ای که منو آورد اینجا تونستم زمین های بدون استفاده بزرگ و زیادی ببینم ولی با این حال یا خالی بودن یا جایگاه سربازها شده بودن
= آره و همین طوری که تونستی ببینی، ما از آماده هم آماده تریم برای محافظت از قلمروت پس امیدوارم قرارمون هنوز سر جاش باشه ....
- معلومه که سر جاشه اما میدونی، وقتی همه اینا تموم شه من شاه واقعی میشم، درسته ؟
نامجون لحن تحدید آمیزش رو حس کرد و سعی کرد معنی پشت حرفاشو بفهمه
= منظورت چیه ؟
- خب تو بهم نیاز داری، اگه فقط بگم نه مردمانت از گشنگی میمیرن
= و مردمان تو هم تو جنگ با قلمرو سئول هر موقعه اراده کنن میمیرن
- سئول بزرگه، میتونه ایسلان رو بگیره اما دئگو هم میتونه بگیره ....
= هاهاها با این ارتشی که داریم ؟
- کدوم ارتش قراره برات بجنگه اگه بهشون غذا نرسه؟
یونگی حس کرد لبخندی داره رو لبا خودش شکل میگیره، شاه آینده فکر میکرد مردم براش کاری میکنن ؟ اونم وقتی که این طوری ازش متنفرن .....
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Thief || yoonmin, namjin,taekook
Hayran Kurguیونگی، هوسوک و جین از افراد ثروتمند دزدی میکنن و به فقیرا کمک حالا چی میشه اگه از شاه آیندشون دزدی کنن ؟ گروه دزدا : یونگی، جین، هوبی و خانواده سلطنتی : نامجون، جیمین، تهیونگ نگهبان سلطنتی : جونگکوک ---- یونمین، نامجین و تهکوک