صدای داد و فریاد کمپانی رو برداشته بود ، بنگ شی هیوک از تعطیلات برگشته بود و بعد از شنیدن اتفاقی که افتاده بود مشغول پیوند زدن هفت نسل هان باهم دیگه بود .
-احمق میفهمی چیکار کردی ؟ با اجازه کی آرتیست منو بیرون میکنی؟
هان با بیچارگی سعی در توضیح کارش داشت :
-من برای گروه اینکار رو کردم ، اگه کسی میفهمید اونا باهم رابطه دارند همه چیز بهم می ریخت .
پی دی نیم اولین چیزی که دم دستش اومد رو سمت مرد پرت کرد :
-گروه با کاری که تو کردی بهم میریزه ! واقعا نمیفهمی با منتشر شدن خبر رفتن یکی از اعضا چقدر سهام افت میکنه ؟
-ما میتونیم ...
پی دی نیم بدون توجه به هان از اتاق بیرون رفت ، باید گندی که زده بود رو جمع میکرد پس گوشیش رو برداشت و با جین تماس گرفت ،به سختی قراری باهاش ترتیب داد . باید دل جین رو به دست میاورد و این کار سختی بود .
نیم ساعت بعد از زمانی که قرار بود به کمپانی اومدم ، من دیگه اینجا کار نمیکردم پس قرار نبود بخاطر دیر اومدنم جواب پس بدم همه ی اون تحقیرها و توهین ها تموم شده بود ، خوب میدونستم برای چی اینجام و اینبار قرار بود من بدجوری بتازونم !
به سمت اتاق بنگ شی هیوک رفتم و بعد از در زدن وارد اتاق شدم ، با دیدنم از پشت میز بلند شد و به سمتم اومد ..با اون لبخند بزرگ روی صورتش ...دستش رو سمتم دراز کرد و از روی ادب دستش رو گرفتم :
-کیم سوکجین ما چطوره ؟
سری تکون دادم :
-عالی تر از این نمیشم .یکی از دست هاش رو دور کمرم گذاشت و به سمت صندلی هدایتم کرد ، بعد از نشستنم خودش میز رو دور زد و رو به روم نشست :
-بهت حق میدم از دستمون دلخور باشی ولی باور کن من از هیچی خبر نداشتم ...وقتی هم فهمیدم با مدیر هان بحث کردم .
انگشت هام روتوی هم قفل کردم و زیر چونه ام گذاشتم :
-من از کسی دلخور نیستم ، اتفاقا زودتر از اینا باید کمپانی روترک میکردم جایی که هیچ احترامی نداشتم !
مرد رو به روم به صورت رو اعصابی خندید :
-جین ! وقتی اینطوری حرف میزنی ناراحت میشم ...تو برای ما خیلی مهمی .
متاسفانه پوزخندم بدون صدا نموند :
-من مهمم یا سهامم ؟
با شنیدن این حرف صورت پی دی نیم کمی جمع شد ولی سعی کرد حفظ ظاهر بکنه :
_ مسائل رو باهم قاطی نکن جین ، معلومه که تو از سهامت مهمتری خبر دارم همین چند روزی که این اتفاق افتاده هیچ کدوم از اعضا درست حسابی سرکارشون نیومدن . پس وجود خودت برامون مهمتر از سهام و این جور چیزهاست بعد هم شما مثل پسرای من میمونید بخصوص تو جین میدونی که چقدر برام عزیزی .
YOU ARE READING
Rainy Days |Taejin
Fanfictionمن خیلی دنبال یه فیک ریل لایف تهجین گشتم ولی پیدا نکردم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کارشم :)💜 [ جین نمیدونست چطوری تموم آرزوهاش آوار شده بود روی سرش ، نمیدونست چطوری عشقی که بهش باور داشت دروغ از آب در اومده بود و نمیدونست از این به بعد قراره ب...