مهمونی که رپ لاین برنامه اش رو ریخته بودن بلاخره برگزار شد.
جین آخر از همه رسیده بود و با دیدن دختری که خیلی صمیمی کنار تهیونگ نشسته بود صدای شکستن قلبش رو واضح شنیده بود .
این همون تهیونگی که دو سه روز پیش به پاش افتاده بود تا یه فرصت دوباره بگیره ؟
الان با یه دختره انقدر گرم گرفته بود طوری وانمود میکرد که انگار جین اونجا حضور نداره ؟ واقعا خنده دار بود .
مو صورتی سعی کرد سرش رو با حرف زدن با هوبی گرم کنه ولی با صدا زدن هوسوک توسط یونگی تنها هم صحبتش هم غیب شد .
نامجون مشخص نبود کجاست و کوک همچنان در حال تلاش برای زدن مخ جیمین بود .
سرش به سمت تهیونگ و اون دختر برگردوند و با دیدن ته که اون هم خیره نگاهش میکرد ،کمی خوشحال شد ولی پسر مقابلش سریع چشم به سمت دختر کنارش برگردوند و مشغول بازی با گشوارش شد .
جین کلافه گوشیش رو از جیبش در آورد و آنلاین شد تا اینطوری وقتش رو بگذرونه ، به محض وصل شدن اینترنتش پیام یونا روی صفحه اش ظاهر شد :
« جین شی میتونیم همو ببینیم ؟»
سوکجین اول میخواست پیامش رو ایگنور کنه واقعا حوصله اش رو نداشت ولی با شنیدن صدای خنده اون دو نفری که درحال حاضر بدجوری رو مخش بودند تصمیم گرفت آدرس جایی که هستند رو برای یونا بفرسته .
رپ لاین بلاخره برگشتن و با نشستنشون کنار جین اولین حرفی که یونگی زد این بود :
- اون دوتا واقعا بهم میان مگه نه ؟
نامهوپ با خنده و ذوق حرفش رو تایید کردن تنها کسی که از شدت عصبانیت لباهاش رو بین دندون هاش فشار میداد جین بود .
مو صورتی هرچقدر میخواست نگاهش رو از روی اونها بگیره نمیتونست در آخر با دیدن تهیونگی که به سمتشون میاد کمی خودش رو جمع جور کرد .
بازوی اسیر شده پسر کوچک تر توی دست های ظریف دختر کنارش بیشتر شبیه یه شمشیر به نظر میرسید که داشت قلب جین رو سوراخ میکرد .
به محض نشستن دوتا نوگل شکفته روی مبل ، جیهوپ جیکوک رو هم صدا کرد تا به اونا بپیوندن ، جین با دیدن جونگکوک ابروش رو بالا انداخت و با لحنی که کاملا شوخی درش پیدا بود گفت :
- عروس خانم هنوز بله رو نداده ؟
جیمین کیوت اسم جین رو صدا کرد و باعث شد پسر عاشقش درحالی که دستش رو روی قلبش میذاره ادای مردن در بیاره .
همه به این حرکت جونگکوک خندیدن و جیمین تبدیل به یه موچی آلبالویی شد که بیشتر دل مکنه گروهشون رو برد .
صدای ظریفی حواس اون پنج نفر رو از مکنه های با نمکشون گرفت:
- منو تهیونگ یه سورپرایز داریم براتون .
همه با تعجب به سمتش برگشتند ، دختر لبخند ملیحی زد و ادامه داد :
- یه سورپرایز که تهیونگ خیلی براش زحمت کشید و خیلی عجله داشت زودتر بهتون نشون بده .
وی وسط حرف دختر پرید :
- البته اونی که زیاد عجله کرد هانا بود ، من میخواستم توی کنسرت برای اولین بار ازش رو نمایی کنم ولی چون هانا هم خیلی زیاد برای آماده کردنش زحمت کشیده پس به احترامش امروز ازش رونمایی میکنم .
با هر کلمه ای که از دهن پسر کوچک تر بیرون میومد ، جین کمتر و کمتر صدای قلبش رو میشنید ، با اشاره دست هانا فضای سالن کم نور شد و روی پرده مقابلشون تهیونگی نقش بست که روی مبل نشسته بود.
با جلوتر رفتن ویدیو و صدای خوندن تهیونگ اعضا با تعجب بیشترمحو تماشای پرده نمایش رو به روشون شدند .
جین با دیدن چیزی که میدید به سمت خواننده توی تصویر که الان کنارش نشسته بود برگشت ، باز هم مثل دفعه قبل پسر هم خیره اون بود با این تفاوت که اینبار نگاهش رو نگرفت .
مکانی که توی ویدیو به تصویر در اومده بود جایی بود که قبلا باهم برای تعطیلات رفته بودند ، فضای غمگین ام وی چیزی نبود که توی ذهن جین رقم خورده بود .
تصمیم گرفت تا زیر آتیش نگاه کوچک تر آب نشده به سورپرایزی که حالا خیلی کنجکاوش کرده بپردازه ولی باز هم صحنه ای که دید قلبش رو برای ثانیه ای از حرکت بازداشت .
لباسی که تهیونگ توی ویدیو دستش گرفته بود و بو میکرد ، لباسی بود که اون شب خونه ی نامجون پوشیده بود و وقتی داشت کارشون بالا میگرفت تهیونگ از تنش در آورده بود .
اینبار وقتی به سمت وی برگشت دیگه نتونستن تا تموم شدن ویدیو و روشن شدن چراغ های سالن نگاهشون رو از هم بگیرند ، تنها کلمه ای که توی سه دقیقه خیره شدنشون بهم رد و بدل شد مای رینی بود که تهیونگ زمزمه کرد و باعث ریختن قطره اشکی از گوشه چشمه جین شد .
با پایان ویدیو همه اعضا دست زدند :
- اوه تهیونگ شی این چی بود دیگه ؟
یونگی با اخم با نمکی گفت :
- آهنگش رو از کی گرفتی ؟
تنها کسی که این وسط متوجه حال تهیونگ و پسر مو صورتی بود هانا بود :
- چون مطمعنم به موزیک گوش ندادید پس اینبار فقط براتون آهنگ رو میذارم ، خوب گوش کنید این از ام وی هم مهمتره .
مو صورتی اینبار چشم هاش رو بست و ترجیح داد در سکوت از آهنگی که حدس میزد برای اون باشه لذت ببره !
Rainy days»
I’m thinkin’ ’bout you, what to say
Wish I knew how to find the way
Right back to you, on rainy days like
Rainy days
I’m thinkin’ ’bout you, what to say
Wish I knew how to find the way
Right back to you, on rainy days like
روزای بارونی
دارم به تو فکر میکنم که چی بگم
کاش میدونستم چطور راه درست بازگشت به تو رو
توی روزای بارونی مانند، پیدا کنم
روزای بارونی
دارم به تو فکر میکنم که چی بگم
کاش میدونستم چطور راه درست بازگشت به تو
رو توی روزای بارونی مانند، پیدا کنم
Starin’ at my phone, I’m wide awake
Hopin’ for your call lately
I’ve been on my own maybe
What’s now behind us? Everyday I think of
به گوشیم خیرهام
کاملا بیدارم
این اواخر به تماست امیدوارم
شاید، خودم تنها بودم
حالا پشت سرمون چی مونده؟
هرروز بهش فکر میکنم
Time with you was so amazing
Haven’t changed, it’s still the same me
I know it’s too late but somehow
Can we go back to that moment again? Yeah
زمان با تو خیلی شگفتانگیز بود
تغییر نکرده، هنوزم همون ‘من’ قدیمم
میدونم خیلی دیره ولی یهجوری
میتونیم دوباره به اون لحظه برگردیم؟
Rainy days
I’m thinkin’ ’bout you, what to say
Wish I knew how to find the way
Right back to you, on rainy days like
Rainy days
I’m thinkin’ ’bout you, what to say
Wish I knew how to find the way
Right back to you, on rainy days like
روزای بارونی
دارم به تو فکر میکنم که چی بگم
کاش میدونستم چطور راه درست بازگشت به تو
رو توی روزای بارونی مانند، پیدا کنم
روزای بارونی
دارم به تو فکر میکنم که چی بگم
کاش میدونستم چطور راه درست بازگشت به تو
رو توی روزای بارونی مانند، پیدا کنم
Remember how I used to make you laugh the most
I have no right to say this, but
Let me make up for all the time we lost
We can start again, open all the doors
Don’t tell me it’s over, we can start it over
You’re my four-leaf clover
Yeah, I can feel your touch, I remember your kiss
Those hurtful words, and I miss you
یادمه که چطور بیشتر از همه تو رو میخندوندم
حق ندارم اینو بگم، ولی
بیا تمام مدتی که از دست دادیم رو جبران کنیم
میتونیم دوباره شروع کنیم، همه دَر ها رو باز کنیم
بهم نگو تموم شد
میتونیم از اول شروع کنیم
تو شبدر چهاربرگ منی
آره، میتونم لمست رو حس کنم
بوسهات، اون حرفهای دردناک رو به یاد دارم
و دلم برات تنگ شده
Rainy days
I’m thinkin’ ’bout you, what to say
Wish I knew how to find the way
Right back to you, on rainy days like
Rainy days
I’m thinkin’ ’bout you, what to say
Wish I knew how to find the way
Right back to you, on rainy days like
روزای بارونی
دارم به تو فکر میکنم که چی بگم
کاش میدونستم چطور راه درست بازگشت به تو
رو توی روزای بارونی مانند، پیدا کنم
روزای بارونی
دارم به تو فکر میکنم که چی بگم
کاش میدونستم چطور راه درست بازگشت به تو
رو توی روزای بارونی مانند، پیدا کنم »
صدای یکی از استف ها نذاشت جین آخر آهنگ رو با آرامش به قلبش بسپاره :
- سوکجین یونا شی اینجاست ، گفت تو دعوتش کردی .
جین اصلا یادش به یونا نبود ، با ضرب از جا بلند شد و بدون توجه به نگاه تیز و دلخوری که میدونست متعلق به کیه به سمت در رفت تا از یونا استقبال کنه .
یونا با دیدن جین شروع به گریه کردن کرد و پسر بزرگ تر با چشم های حیرت زده سعی داشت دلیل حال بدش رو متوجه بشه ، هانا که نزدیک تهیونگ نشسته بود متوجه عصبانیتش می شد دستش رو روی دست تهیونگ گذاشت و زمزمه کرد :
- آروم باش تهیونگ ، خرابش نکن امشب همه چیز درست میشه بهت قول میدم .
دستش رو روی صورت تهیونگ گذاشت و سعی کرد صورتش رو برگردونه :
- بهشون نگاه نکن خب ، نگاه نک
قبل از اینکه فعل جمله اش کامل بشه تهیونگ از سر جا بلند شد به سمت جین و اون دختره نچسب رفت که حالا کمر پسر موصورتیش رو بین دست های کثیفش حلقه کرد بود .
بازوش رو کشید و اون رو از حصار دست های یونا آزاد کرد قبل از اینکه مغز کسی توانایی بپردازش چیزی که اتفاق افتاده بود رو داشت باشه ، سوکجینی به دیوار پشتش کوبیده شد و لب های بزرگ اسیر بوسه های خشن مرد رو به روش شدند .
به قدری همه چیز ناگهانی پیش اومده بود که به جرعت میشه گفت تمام افراد حاضر در اون سالن از شدت شوک زبانشون بند اومده بود و عضلاتشون توانایی حرکت نداشتن .
مثل یه فلیم سینمایی خیره به اونا بودند و منتظر بودند ببینند آخر فیلم چی میشه :
- چطوری میتونی بعد از همه ی اینا ، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بیای اینجا و با یه عجوزه حرف بزنی ؟
جین دستش رو رگ باد کرده تهیونگ کشید :
- دوستم داری ؟
تهیونگ حرصی از سوال جین دستی که تمرکز رو بهم میزد رو پس زد :
- این چه سوال احمقانه ای میپرسی ، معلوم که دوست دارم بیشتر از هر چیزی و هرکسی که
جین دست چپش رو روی گونه راست تهیونگ گذاشت :
- خفشو !
وی با شنیدن این تک کلمه نا امید زمزمه کرد :
- جین .
مو صورتی گونه چپ پسر رو هم با دست راستش گرفت و زمزمه کرد :
- کیم تهیونگ خفشو و منو ببوس...._______________________________________
یه جوری که نوشتم که پارت آخر باشه ولی اگه داستان رو خونده باشید تکلیف خیلی چیزا مشخص نشد پس بهش نمیگم پارت آخر و میذارمش شاید یه نفر واقعا خواست ادامه اش رو بخونه و من براش نوشتم...
چون خیلی فکر برای این فیک توی سرم داشتم ولی متاسفانه نتونستم شما رو باهاش همراه کنم 🙂
مرسی از همه ی اونایی که تا اینجا حمایت کردن ❤️
YOU ARE READING
Rainy Days |Taejin
Fanfictionمن خیلی دنبال یه فیک ریل لایف تهجین گشتم ولی پیدا نکردم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کارشم :)💜 [ جین نمیدونست چطوری تموم آرزوهاش آوار شده بود روی سرش ، نمیدونست چطوری عشقی که بهش باور داشت دروغ از آب در اومده بود و نمیدونست از این به بعد قراره ب...