-هیونگ تهیونگ رو بخشیدی ؟
جین در حالی که سعی داشت از بین خوراکی های روی میز یکی را انتخاب کنه نه سردی گفت ، بلاخره آب پرتقال رو برداشت .
-پس چرا بوسیدیش ؟
با گفتن این حرف لیوان از دست پسر بزرگ تر ول شد و محتوایتش روی زمین ریخت ، به سمت کوک برگشت :
-چی داری میگی ؟
جونگکوک که مثل بچه ای که اسباب بازی مورد علاقه اش رو بهش داده باشند خندید :
-سعی نکن انکارش کنی ، ما همه دیدیم دوربینا روشن بود هیونگ .
سوکجین مات مونده بود ، همه دیدن بودن و این بدترین اتفاق ممکن بود. سعی کرد اوضاع رو درست کنه :
-اون فقط یه بوسه خداحافظی بود همین .
کوک ابرو بالا انداخت و با شیطنت گفت :
-فقط بوسه بود دیگه هوم ؟
جین با اخم سمت پسر برگشت و قبل از اینکه دهنش برای جواب دادن بازشه صدای سلام بلند نامجون توی اتاق پیچید .
جین با دیدنش به طرفش رفت و توی صورتش غرید :
-فقط خرابکاری میکنی نامجون !
از اتاق بیرون رفت و نامی مبهوت رو تنها گذاشت :
-چی شده ؟
-هیچی هیونگ ، فقط بهش گفتم ما چی دیدیم .
جین همونطور که راه می رفت زیر لب غرغر هم میکرد :
-شش ماه بود اون دوربین خراب بود ، درستش نمیکرد حالا همون موقع شانس گند من باید بره درستش کنه ؟
در واقع جین خودش هم نمیدونست چرا اون کار رو کرد ! انگار یه لحظه خون به مغزش نرسید و نیروی شیطانی اونو به سمت پسر هول داده بود .
ولی در حقیقت اون حق خودش میدونست که یه خداحافظی درست و حسابی داشته باشه تا بعدا حسرتش رو نخوره .در واقع فقط خودش این رو یه خدافظی تلقی میکرد ، ته و اعضا اون حرکت رو نرم شدن میدونستند و امیدشون به بخشیده شدن بیشتر شده بود ، بخصوص که جین کوک رو هم بخشیده بود .
-هیونگ !
صدای کوک قدم هاش رو متوقف کرد ، پسر کوچک تر کنارش رسید و جین پرسید :
-چی شده ؟
جونگکوک کمی من من کرد :
-قصد دخالت ندارم ولی میخوای با تهیونگ چیکار کنی ؟
جین چشماش رو ریز کرد :
-منظورت چیه میخوام باهاش چیکار کنم ؟
-میخوای ببخشیش ؟
-فعلا که قصدش رو ندارم !
کوک با لبخند ریزی سر تکون داد :
VOCÊ ESTÁ LENDO
Rainy Days |Taejin
Fanficمن خیلی دنبال یه فیک ریل لایف تهجین گشتم ولی پیدا نکردم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کارشم :)💜 [ جین نمیدونست چطوری تموم آرزوهاش آوار شده بود روی سرش ، نمیدونست چطوری عشقی که بهش باور داشت دروغ از آب در اومده بود و نمیدونست از این به بعد قراره ب...