توی لابی هتل منتظر گرفتن کارت های اتاقشون بودن ، امروز با یه پرواز دوازده ساعته سئول رو به مقصد پاریس ترک کرده بودند .
قرار بود وکال لاین برای آهنگ جدیدشون با یه آرتیست غربی همکاری داشته باشند و نامجون بهشون گفته بود برای تمرین بیشتر چطوری اتاق بندی بشن ، میشه گفت دستور داده بود جونگکوک از جین دور بمونه و جیمین از تهیونگ !
جیمین غرق شده توی دنیای خودش دور از همه نشسته بود ، تهیونگ برعکس جین از خوشحالی روی پاش بند نبود .
با ورود به اتاق جین خودش رو روی تخت خواب پرت کرد ، گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و مشغول جواب دادن به پیام یونایی شد که از مهمونی خونه اش حرف میزد .
اون شب واقعا به جین خوش گذشته بود ، یونا بخاطر معذب نشدن جین برادرش رو هم دعوت کرده بود .
برادر یونا یکی از تهیه کننده های بزرگ صنعت سرگرمی کره بود و از جین قول شرکت تو یکی از برنامه هاش رو گرفته بود .
تهیونگ با نگاه زیرچشمی به جین مشغول پیدا کردن حوله اش از چمدونش بود ، بخاطر مسائل بهداشتی هیچوقت از حوله های داخل هتل استفاده نمیکردند .پیدا نشدن حوله بدجوری اعصابش رو بهم ریخته بود ، هرچند که خودش هم میدونست دلیل اصلیش لبخند های ریز نقش بسته روی لب های جین بود .
عصبی در چمدونش رو بست ، چشم های قرمز شده از خوابش رو به پسر دراز کشیده روی تخت کشوند و تن صدای بم شده ای گفت :
-میخوام به استف بگم برام حوله جدید بخره مال خودم رو جا گذاشتم ، تو چیزی احتیاج نداری ؟
جین روی تخت نیم خیز شد :
-ساعت سه نصف شب میخوای اون بدبخت ها رو بفرستی دنبال حوله؟ نمیتونی تا صبح صبر کنی ؟
دستش رو توی موهاش کشید :
-میدونی که نمیتونم با بدن عرق کرده بخوابم !
سوکجین چشمهاش رو روی هم فشار داد :
-از حوله من استفاده کن !
تهیونگ متعجب از چیزی که شنیده بود تکرار کرد :
-مال تو رو بردارم ؟ مشکلی نداری ؟
جین چشم هاش رو چرخوند و بی توجه به سوالی که شنیده بود پشتش رو کرد تا بخوابه ، انگار بار اولی بود که قرار بود از حوله اش استفاده کنه .
با رفتن تهیونگ به حمام ، جین سر یخچالی که توی اتاقشون بود رفت بطری آب رو بیرون آورد و بعد از گذاشتن قرص توی دهنش اونا کمک یه عالمه آب قورت داد .
قرص هایی که داشت تموم شده بود و جی هون انگار برفی بود که آب شده بود و توی زمین رفته بود . جواب های تلفن جین رو نمیداد و وقتی سراغش رو از بقیه استف های کمپانی گرفت بهش گفتند چند روزی مرخصی گرفته .. بدون اون قرص ها انگار داشت عقلش رو از دست میداد تا اینکه قبل از اومدنشون خود پسر به سراغش اومد و قرص ها رو به دستش داد .
YOU ARE READING
Rainy Days |Taejin
Fanfictionمن خیلی دنبال یه فیک ریل لایف تهجین گشتم ولی پیدا نکردم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کارشم :)💜 [ جین نمیدونست چطوری تموم آرزوهاش آوار شده بود روی سرش ، نمیدونست چطوری عشقی که بهش باور داشت دروغ از آب در اومده بود و نمیدونست از این به بعد قراره ب...