پارت ۸

236 18 2
                                    

جونگکوک

یوجین و با خودم بردم
رفتیم تو حال و نامجون هیونگ و دیدم که رو یکی از مبلای تک نفره نشسته و مثل همیشه داره کتاب میخونه بعدش مستقیم رفتیم سمت اتاق فسقلی

رفتیم داخل اتاقش
سریع از بغلم اومد بیرون و پا تند کرد سمت کیف مهد کودکش که تازگیا جین هیونگ گرفته بود براش و با یه کاغذ دوید سمتم

^نگاه کن هیونگ
من کسیدمش

+واااایییی افرینننن
چقد خوب کشیدیییی
میتونی برام در مورد نقاشیت توضیح بدی؟

^اوهوم بیا بلیم اول رو تختم بسینیم

+باشه بدو بریم برام توضیح بده

روی تخت نشستمو وقتی دیدم یوجین داره خیلی سعی میکنه اما نمیتونه بیاد بالای تخت خودم از زیر بغل گرفتم بلندش کردم گذاشتمش روی تخت

+خب؟ نمی خوای توضیح بدی؟

^اوهوم
اینی که اینجاست تویی هیونگ

به اونی که یه عالمه سیکس پک داشت اشاره کرد

+واو واقعا خیلی شبیه من شده افرین

^این دوتایی ام که میبینی چسبیدن به هم اوپا و ددی نامجونه

به اونایی که مثل چسب دو قلو چسبیده بودن بهم اشاره کرد
و کاملا معلوم بود کدوم جین هیونگه و کدوم نامجون هیونگ
چون یکیشون قدش دوبرابر اون یکی بود یکی دیگه شونه هاش هم قد خودش بود
من خندم گرفت ولی تموم سعیمو کردم خندمو کنترل کنم

+خیلی شبیه شونه
احتمالا اگه خودشون ببینن از قشنگی نقاشیت اشک میریزن

^اله

+یوجینا میدونستی چقد من دوست دارم؟

صورتشو به حالت متفکر در اورد و به زمین چند لحظه زل زد
بعد سمتم برگشت و با شوق گفت

^ یه عالمه؟

+اره حتی از چیزی که فکر میکنی ام بیشتر دوست دارم

^جی کی هیونگ منم تولو زیاد دوشت دالم

محکم بغلش کردم و چلوندمش

+ووییی اخودااا من تو رو بخورم؟ اره ؟ بخورمت؟
اخه کیوت کی بودی تو؟

^هیونگ بسه دالم خفه میشممم

÷بسه بچمو خفه کردی

+ هیونگ هنوز باورم نمیشه این بچه رو تو بدنیا اوردی

÷ چرا باورت نمیشه؟
مگه من چِمه که نتونم بچه بدنیا بیارم ؟

+نه خب خیلی کیوته این

÷ این بچه ، بچه ی ورد واید هندسامه بایدم به اوپاش بره
یونو؟

^یسسس

یوجین با حالت کیوتی گفت و منم دوباره گرفتم بغلم چلوندمش

+ ووییی کیوتییی

عشق همانند زیبایی ماه و ارامش باران Où les histoires vivent. Découvrez maintenant