هوسوک
همینجور داشتم دور خودم میچرخیدم ،
انقدر راه رفتم که پاهام درد میکرد ولی اصلا توجهی نکردم¥هوسوک اوپا
برگشتم و بهش نگاه کردم ، با یه دختر که یکم قدش از لیسا بلند تره اومده بود ،
لیسا سریع اومد و بغلم کرد ، منم متقابل بغلش کردم ، اشکام دست خودم نبودن ، همینجور می ریختن~لیسا
¥چیزی نیست اوپا ، خوب میشه نگران نباش
~امیدوارم لیسا ، امیدوارم
جونگکوک
یکی از چشمامو باز کردم ، دستمو روی تخت کشیدم تا گوشیمو پیدا کنم
بعد چند دقیقه وقتی پیداش نکردم احساس کردم قلبم افتاده تو دهنم ، زود نشستم و چشمامو بزور باز کردم ، به دور و ور نگاه کردم+گوشیم ، گوشیم کووو
-چیشده ؟ چرا داد میزنی؟
تهیونگ و نگاه کردم که با موهای پف کرده و چشمای نیمه باز اومده بود تو اتاق ،
خندم گرفت و سعی کردم خودمو کنترل کنم+گوشیم ، گوشیم نیست
-ها؟ گوشیت؟
+اره
چشماشو چند بار باز و بسته کرد و من دوباره روی تختو گشتم
بهش نگاه کردم ، اینبار پوکر بهم نگاه میکرد+چیه؟ پیداش کردی ؟
- فقط روی تخت و میبینی ؟ یعنی با خودت یکم فکر نمی کنی شاید گوشیت از رو تخت افتاده باشه پایین؟
به زمین نگاه کردم که دیدم گوشیم افتاده ،
خم شدم و گوشیمو برداشتم+اخییش گوشی نشکسته
-می شکستم من یدونه دیگه برات می گرفتم
+هوم ممنون
-اوهوم ،
می خوام از بیرون غذا سفارش بدم بیارن چی می خوری ؟+چرا از بیرون ؟
-چون کسی که قرار بود اشپز من باشه از وقتی اومده تخت گاز گرفته خوابیده
سرمو با شرمندگی اوردم پایین
-هوم ، به هر حال برای من فرقی نمیکنه غذا بخورم یا نه ، خب نگفتی غذا چی سفارش بدم بیارن ؟
+جاجانگمیون
- اوکی
از اتاق رفت و من همینجور به در زل زدم
شخص سوم
جونگکوک هنوز ویندوزش بالا نیومده بود و زل زده بود به در ،
بعد چند دقیقه که فهمید چیکار کرده داد زد+ واییی چه غلطی کردم من ؟ چرا با اون خر اینجوری حرف زدم ؟
همون لحظه تهیونگ شوکه جلوی در ظاهر شد و با چشمایی گشاد به جونگکوک نگاه کرد ،
جونگکوک حواسش که تهیونگ جلوی دره و همینجور با خودش حرف میزد ولی اینبار اروم تر از قبل
KAMU SEDANG MEMBACA
عشق همانند زیبایی ماه و ارامش باران
Aksiکاپل اصلی : تهمینکوک کاپل فرعی : نامجین سپ جنلیسا ژانر : طنز ، امپرگ ، اسمات🔞، اکشن ، مافیایی ، پلیسی تهیونگ: من خیلی زود بزرگ شدم انقدر زود که نفهمیدم کِی ۱۳ سالم شد و بدبختیام شروع شد دلم میخواد برگردم به همون زمانی که حتی معنی دردامو نمیدونستم...