(از اونجایی که عکسای پینترستم پاک شدن سو نمیتونم چیزی بزارم که بهتر تصورش کنید..:))
-جونگکوک ولم کن...
-هیونگ ولت کنم که وسط سالن پخش میشی
-دوباره تا صب بیدار مونده؟جونگکوک نگاهی به یونگی ای که داشت به سمتشون میومد انداخت
-اوهوم
-هوسوک باید این شب زنده داریا رو تموم کنی
-گوش به حرف نمیده هیونگی ،دیشب خودمو جلوش کشتم که نیاد اینجا ولی به پشمشم حسابم نکردیونگی تفس عمیقی کشید و دستش رو روی پهلوی هوسوک گذاشت
-بدش به من کوک تو برو خونه ،همش داری جمعش میکنی .برو استراحت کن منم ب این میرسم
-اشکال نداره هیونگ میتونم از پسش بر بیام
-باهاش کار دارم، برو کوکجونگکوک نیم نگاهی دوباره به هوسوک انداخت و دستاش رو از بدن هوسوک رها کرد
.
.
بعد از رفتن جونگکوک ،یونگی هوسوک رو به استدیو خودش برد و روی مبل گذاشتش ،خودشم تا وقتی هوسوک بیدار شد مشغول کار روی آهنگاش شد
.
.
با باز کردن چشمهاش انتظار داشت جلوش اینه های سالن رقص رو ببینه ،نه دیوار های مشکی که نور های نئونی از پشتشون بهش سلام میکردن
سرجاش نشست و با دستاش چشمهاش رو ماساژ داد
نگاهش رو به اطراف انداخت-بیدار شدی؟
یونگی گفت و با دوتا لیوان آیس امریکانو وارد استدیو شد و در رو با پاهاش هل داد
-هوم ..خیلی خوابیدم؟ساعت چنده
-زیاد نیس .سه ساعته
-باید برم دیرم میشه برا تمرین
-بشین
-نه مرسی باید...حرفش با صدای یونگی به انتها رسید
-تعارف نکردم ،دستور دادم .بشین کارت دارم
هوسوک از همون حالت نیم خیزی که بود دوباره به نشسته در اومد
-باید این شب بیداریا رو تموم کنی
-فقط پنج روز دیگه مونده ،بعدش مثل یه خرس استراحت میکنم هیونگ نگران نباش-هوسوک دقیقا نمیفهمم چرا به خاطر یه کنسرت انقد به خودت فشار میاری، اینم مثل بقیس دیگه
-فقط میخوام مطمعن باشم که همه چی خوب پیش میره
-آخه قبلا...
-هیونگ چند تا از رقصا رو یادم رفته ،نگران من نباش حالم خوبه بزار تموم شه بعدا به استراحتم میرسم ،الان دیرم شده باید برم ببخشیدو صدای در ،صدای بعدی ای بود که یونگی شنید
ولی هنوزم درک نمیکرد
تنها یه نفر میتونست خبر داشته باشه که چخبر شدهبا درآوردن گوشیش تو مخاطبینش دنبال کلمه ی "پوکو اونتی" گشت و با پیدا کردنش گزینه ی تماس رو لمس کرد
.
.
-جونم هیونگ
-سلام جیمین چطوری
-مرسی خوبم تو چطوری ،چیزی شده؟
-میتونی امروز بیای پیشم؟
-چطور ؟باید چیزی ظبط کنم ؟
-نه خودم باهات کار دارم ،در مورد هوسوکه
-اومممم سه ساعت دیگه اونجام
-اوکی منتظرتم
YOU ARE READING
oneshot 👀
Hayran Kurguیک شات از دنیایی خیالی... . . . -info- status : ongoing forever :) couple : sope and anything u want writer : rashel . . . be happy while reading this story ...:)