🥀 پارت اول 🥀

1K 243 221
                                    

سلام عزیزای من.

بالاخره آپ مارون به صورت رسمی شروع شده و قراره کنار هم به با داستان جلو بریم و ازش لذت ببریم.

لطفاً حمایت‌ و عشقتون رو دریغ نکنید و با کامنت‌ها و ووت‌هاتون به من اجازه بدید که ببینم چقدر جذب روند داستان و شخصیت‌ها شدید.

و این‌که خیلی از پارت‌ها بخشی به عنوان "پیشنهاد سرآشپز"  دارند که من برای خوندن اون پارت بهتون موزیکی رو پیشنهاد می‌دم که اگر اون پارت رو در حالی بخونید که به اون موزیک گوش می‌دید، احتمالاً بتونید تجربه‌ی خیلی جالب‌تری از  خوندن این داستان به دست بیارید.

و نکته‌ی آخر هم این هستش که می‌تونید اسپویل‌های خیلی ریز و توضیحاتی که درباره‌ی داستان می‌دم رو توی چنل دیلی‌ام پیدا کنید. پس اگر دوست دارید "مارون" رو بیشتر دنبال کنید، می‌تونید به جمع کوچیک ما اضافه بشید. ♥️

آدرس چنل تلگرام رو این پایین براتون قرار می‌دم:

https://t.me/thewitchandhercatt

بریم که داستان رو شروع کنیم :) ❣

🥀🍷🩰•~•~•~•~•~•~•🩰🍷🥀

_ سوار شو.

اکتبر بود؛ اما همین الآنش هم استخوون از سرما می‌ترکید.

نگاه ناخواناش روی صورت پسر چهارشونه‌ و شرقی مقابلش نشست و بدون حرف قامت بلندش رو خم کرد و وارد کابین ون مشکی رنگ شد.

نگاه کوتاهی به مرد‌هایی که مثل خودش توی ون نشسته بودن انداخت و قبل از این‌که بتونه به چیز بیشتری فکر کنه، یه پارچه‌ی مشکی روی پاش افتاد.

_ همه‌تون این پارچه‌ها رو روی سرتون بکشید.

صدای مرد روسی که پشت فرمون ون نشسته بود توی گوشش پیچید و بدون حرف اضافه، نفس سردش رو از بین لب‌های کبودشده بر اثر سرماش بیرون داد و پارچه رو روی سرش کشید.

از این لحظه به بعد، دیگه راه برگشتی وجود نداشت.
ون مشکی رنگ توی برف به سمت مقصد نامعلومش به حرکت در اومد و بیشتر از قبل وارد دل جنگل شد.

تنها صدایی که قابل‌شنیدن بود، صدای حرکت چرخ‌های ماشین روی برف و سنگریزه بود و هیچ‌کدوم از سرنشینان اون ون نمی‌دونستن الآن کجا هستن و دارن به کدوم سمت می‌رن.

حرکتِ در سکوتِ ماشین تا تقریباً سه ساعت ادامه داشت و از زیر همون پارچه‌ی مشکی‌رنگ هم قابل‌تشخیص بود که دیگه از جنگل درخت‌های یولکا خارج شدن و توی مسیر عادی و یک جاده‌ی شهری معمولی قرار گرفتن.

سرعت ماشین کم‌کم کاهش پیدا کرد و بعد از چند دقیقه‌ی کوتاه، صدای ریموت و پشت‌بندش باز شدن در بزرگ عمارت توی گوش‌های سرنشین‌ها پیچید.

.• 𝙈𝙖𝙧𝙤𝙤𝙣 •.Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon