🍷 پیشنهاد سرآشپز: آهنگ сон از sevak
این آهنگ رو میتونید از چنل دیلی من در تلگرام با هشتگهای #پارت_3 یا #مارون که آدرسش این زیر قرار داده شده، پیدا و دانلود کنید.👇🏼
https://t.me/thewitchandhercatt
🧧ترجمهی فارسی آهنگ توی کامنتهای همین پاراگراف قرار داده شده. اگر علاقهمند به دونستن ترجمه هستین، کامنتهای این قسمت رو باز کنید.🧧
ویراستار: رزا
🥀🍷🩰•~•~•~•~•~•~•🩰🍷🥀
چانیول بنز جیکلس مشکیرنگی رو که برای رسوندن بکهیون و انجام کارهای مدنظر ارباب جوون در اختیارش قرار داده بودن، مقابل در اصلی عمارت و روبروی پلههای سنگی سفیدرنگ پارک کرد و منتظر شد تا اون بالرین جوون از عمارت خارج بشه.
هنوز نمیدونست بکهیون چقدر سرمایی یا گرماییه؛ اما محض احتیاط درجهی بخاری ماشین رو کمی بالاتر برد. به هر حال دمای منفی پونزده درجهی مسکو شوخی نداشت و چانیول قصد نداشت ریسک سرماخوردن اون پسر جوون رو که احتمالاً سلامتیش مسئلهی فوق مهمی محسوب میشد، به جون بخره.
بعد از گذشت چند دقیقهی کوتاه، نگاهش به طرف پلههایی کشیده شد که بکهیون در حالی که حسابی خودش رو پوشونده بود، با احتیاط ازشون پایین میاومد. اون پسر جوون دو طرف پالتوی گرم و بلند کرمرنگش رو به خاطر سرما بیشتر به هم نزدیک کرد و قبل از اینکه به آخرین پله برسه، چانیول به سرعت از ماشین پیاده شد و بنز مشکیرنگ رو دور زد. زیر نگاه ملایم بکهیون، درِ سمتِ شاگرد رو باز کرد و در جواب لبخند کمرنگ بالرین جوون رو بهعنوان تشکر دریافت کرد.
بکهیون روی صندلی نشست و ساک ورزشی کوچیکی که توی دستش بود رو به طرف چانیول گرفت.
_ میشه لطفاً اینو روی صندلی عقب قرار بدی؟
چانیول بدون حرف ساک رو از پسر جوون گرفت و با احتیاط در ماشین رو بست و بعد از قرار دادن ساک چرم روی صندلی عقب، دوباره سوار ماشین شد و نگاه کوتاهی به آینهها انداخت تا از تنظیم بودنشون مطمئن بشه.
_ دما که اذیتت نمیکنه؟ اگه زیادی گرمه میتونم درجهی حرارت بخاری رو کمتر کنم.
با لحن سادهش توضیح داد و باعث شد گوشهی لبهای بکهیون، کمی کشیدهتر بشه. اون پسر توی دقیق انجام دادن درخواستهایی که ازش داشتی فوقالعاده بود. بادیگاردهای قبلیش کلی زمان هدر میدادن تا متوجه بشن نیازی نیست با بکهیون رسمی صحبتت کنن؛ اما این پسر جوون فقط درخواستش رو شنیده بود و بدون هیچ اتلافوقتی خواستهش رو عملی کرده بود. بهنظر میرسید همهچیز قراره با چانیول آسونتر باشه. حداقلش این بود که اون پسر حرفش رو میفهمید! نوک بال افکارش رو قبل از اوج گرفتن چید و سرش رو به دو طرف تکون داد.
ESTÁS LEYENDO
.• 𝙈𝙖𝙧𝙤𝙤𝙣 •.
Fanfic🎴﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🩰🥀𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜🎴 فیکشن: سُرخ کاپل: چانبک، هونهان ژانر: انگست، اکشن، رمنس، درام، اسمات وضعیت: در حال آپ 🔖 روزهای آپ: چهارشنبهها 🎴﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🩰🥀𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜🎴 خلاصه: بکهیون، بالرین دورگهی کرهای-روس، پسر رئیس بزرگترین باند مافیای قاچاق اسلحه...