🥀 پارت چهارم 🥀

607 192 154
                                    

ویراستار: رزا

🥀🍷🩰•~•~•~•~•~•~•🩰🍷🥀

با به صدا در اومدن آلارم ضعیف گوشیش، پلک‌هاش از هم فاصله گرفتن و در حالی که چشم‌هاش کمی می‌سوختن، به سقف بلند اتاق خیره شد. در حد دو ثانیه پلک زد و بدون معطلی روی تخت نشست‌. چشم‌هاش رو کمی مالش داد و نگاهی به صفحه‌ی گوشیش انداخت که ساعت 6:30 دقیقه صبح رو نشون می‌داد.

شب گذشته ایگور بهش پیام داده بود که رأس ساعت هشت توی اتاق کار کریستوفر باشه و چانیول زمان زیادی نداشت که آماده بشه. بدون این‌که بیشتر از این وقت هدر بده، حوله و وسایل مورد نیازش رو برداشت و به سمت سرویس بهداشتی اتاقش رفت. دوش گرفتنش کمی بیشتر از یک ربع زمان برد و زمانی که لباس‌هاش رو پوشیده و موهاش رو خشک کرده بود، عقربه‌های ساعت از 7:15 دقیقه عبور کرده بودن.

بی‌سروصدا از اتاق خارج شد و زمانی که به انتهای کریدور رسید، پسر جوون و عینکی‌ای رو دید که از پله‌ها بالا می‌اومد. برای احترام کمی سرش رو خم کرد و اون پسر هم محترمانه و به صورت مشابه جوابش رو داد. قبل از این‌که پاش رو روی پله‌ی اول بذاره، دوباره چرخید و پسری که چند قدمی جلوتر رفته بود رو صدا زد.

_ عذر می‌خوام!

با وجود این‌که چهره‌ی پسری که از کنارش رد شده بود شرقی بود، با صدای بمش به روسی گفت و حرکت پسر موبلوند متوقف شد و به طرفش چرخید.

_ بله بفرمایید؟

بادیگارد بلندقد دستی به گردنش کشید و دوباره به حرف اومد.

_ من دیروز وارد عمارت شدم و هنوز با محیط اینجا درست آشنا نیستم. می‌تونم بپرسم غذاخوری مخصوص کارکنان کجاست؟

شخصی که وسط کریدور ایستاده بود، با شنیدن این حرف عینکش رو کمی روی تیغه‌ی بینیش بالا داد.

_ شما پارک چانیول هستید درسته؟

این دفعه اون پسر جمله‌ش رو به کره‌ای پرسید و بادیگارد جوون با "بله"ی کوتاهی جواب داد و باعث شد شخص مقابلش لبخند بزنه.

_ من لوهان هستم. پیشکار ارباب جوان. احتمالاً از این به بعد قراره بیشتر باهم در ارتباط باشیم. من برای رفتن به سالن غذاخوری راهنماییتون می‌کنم.

پسری که اسمش لوهان بود، به طرف پله‌های چوبی برگشت و جلوتر از چانیول راه افتاد. بادیگارد جوون هنوز فرصت نکرده بود با محیط این عمارت بزرگ به درستی آشنا بشه و با وجود این‌که می‌دونست پسر پیشکار احتمالاً کارهایی برای رسیدگی داره، نتونست پیشنهاد کمکش رو رد کنه.

در حالی که به سمت غذاخوری کارکنان می‌رفتن، لوهان با به خاطر اوردن موضوعی به سمتش چرخید.

_ موبایلتون همراهتون هست؟

چانیول با اخم سبک و دائمی بین ابروهاش، گوشیش رو از جیب داخلی کتش خارج کرد.

.• 𝙈𝙖𝙧𝙤𝙤𝙣 •.Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon