🥀 پارت پنجم 🥀

596 201 168
                                    

چیزهایی که ممکنه در هنگام خوندن این پارت نیازمند توضیح باشه:

¹ پاتریارک: پاتریارک شخصی هستش که بین تمام اسقف‌های یک کشور، درجه‌ی اسقف اعظم رو داره و بالاترین مقام کلیسا در شاخه‌ی ارتدوکس محسوب می‌شه.

ویراستار: رزا

🥀🍷🩰•~•~•~•~•~•~•🩰🍷🥀


صدای خواننده‌ی موردعلاقه‌ی بکهیون، توی ماشین پخش می‌شد و دو پسری که روی صندلی‌های اون بنز جی‌کلس مشکی نشسته بودن، به سمت کلیسایی می‌رفتن که پدر بکهیون هر یکشنبه اون‌جا به همراه خانواده‌ش در مراسم دعا شرکت می‌کرد.

هوا همچنان به شدت سرد بود ولی بارش برف بالاخره بعد از دو شبانه‌روز قطع شده بود و می‌شد به زحمت پرتوهای ضعیف خورشید رو از لابه‌لای ابر‌ها دید.

چانیول در حالی که به مسیر مشخص‌شده توی جی‌پی‌اس ماشین دقت می‌کرد، نیم‌نگاهی به پسر ریزنقش کنارش انداخت که صورتش کمی جمع شده بود و مشخص‌ بود داره درد می‌کشه. سرعت ماشین رو کمی کمتر کرد و سرش به سمت بکهیون چرخید.

_ مشکلی پیش اومده؟ به‌نظر نمیاد حالت خوب باشه.

بالرین جوون کمی مکث کرد و دستش رو روی معده‌ش فشار داد. باید تناسب اندامش رو برای اجراهای باله‌ش حفظ می‌کرد و این مسئله کار دستش داده بود.

_ چیزی نیست فقط گرسنگی یه کم داره اذیتم می‌کنه. به‌خاطر عشای ربانی چیزی نخوردم.

بادیگارد جوون فقط سکوت کرد و جوابی نداد. در کل به دین خاصی اعتقاد نداشت اما به عنوان یک کاتولیک به دنیا اومده بود و به‌خوبی به خاطر داشت که تا ۱۲ سالگی همراه مادرش به کلیسا می‌رفت. همین مسئله هم باعث شده بود علت صبحانه نخوردن پسر کنارش رو بدونه.

به‌نظر می‌اومد اون پسر ارتودوکس بود و پیروان این شاخه از مسیحیت معتقد بودن تغذیه‌ی روح از جسم مهم‌تره و قبل از دریافت نان و شراب مقدس در عشای ربانی، از شب قبل چیزی نمی‌خوردن.

فکر کردن به این دست مسائل، باعث شد نتونه در انتها کنجکاویش رو کنترل کنه و بعد از دقایق کوتاهی، دوباره به سمت پسر کنارش بچرخه.

_ عذاب دادن خودت با گرسنگی، چیزیه که واقعاً بهش اعتقاد داری یا صرفاً پیروی از روش‌های خانواده‌اته؟

می‌دونست پرسیدن همچین سوالاتی از هیچکس درست نیست و علاوه بر اون، به عنوان کسی که فقط یک روزه مشغول‌به‌کار شده داره پاش رو از گلیمش فراتر می‌ذاره اما حالا دیگه اون سوال از مغزش رد شده بود به زبونش راه پیدا کرده بود.

می‌تونست اعتراف کنه بکهیون تا حدی باعث کنجکاویش می‌شه. اون پسر، چانیول رو یاد گل رزی می‌انداخت که توی انیمیشن دیو و دلبر، دیو ازش توی یه شیشه‌ی نازک نگهداری می‌کرد. تشبیه مسخره‌ای بود اما نزدیک‌ترین چیزی که به بکهیون شباهت داشت، همین گل رزی بود که چانیول وقتی شش سالش بود توی انیمیشن دیده بود‌.

.• 𝙈𝙖𝙧𝙤𝙤𝙣 •.Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz