🥀 پارت دوم 🥀

756 220 304
                                    

با پارت دوم در خدمتتون هستیم.

🍷 پیشنهاد سرآشپز: کنسرتو پیانوی شماره ۲ از سرگئی راخمانینف
(لطفاً برای برقراری ارتباط بهتر با داستان، این پارت رو همزمان با گوش دادن به این قطعه‌ی پیانو بخونید.)

این قطعه رو می‌تونید توی چنل دیلی من از طریق هشتگ‌های #مارون یا #پارت_2 در تلگرام پیدا کنید. که آدرسش رو براتون این زیر قرار دادم.👇🏼

https://t.me/thewitchandhercatt

🥀🍷🩰•~•~•~•~•~•~•🩰🍷🥀

صدای فشرده شدن کلاویه‌های پیانو توی سرتاسر عمارت شنیده می‌شد و دونه‌های درشت برف، در حالی که قطعه کنسرتو پیانوی شماره ۲ از سرگئی راخمانینف در حال اجرا بود، به آرومی روی زمین می‌نشستن.

زمستون روسیه همیشه خشن بود. این اتفاقی نبود که تازگی داشته باشه. از ابتدای اکتبر بارش برف شروع می‌شد و آخر آپریل به پایان می‌رسید.

اجرا کم‌کم داشت به اوج خودش می‌رسید و مرد جوونی که ژاکت پشمی شیری پوشیده بود و با چهره‌ی فرشته‌وارش روبروی پنجره‌ی بزرگ و سرتاسری عمارت پشت پیانو‌ی رویال نشسته بود، انگار با اون پیانوی کریستالی و شفاف یکی شده بود.

همه‌چیز رویایی به‌نظر می‌رسید... یک الهه‌ی زنده، پشت پیانو با صورت رنگ‌پریده‌ش مشغول نواختن بود و پرتوی کم‌جونی از لابه‌لای ابرهای آسمون تیره و گرفته، خودش رو بیرون کشیده بود و از شیشه‌های پنجره‌ی سرتاسری عبور کرده بود و روی مرد جوون افتاده بود تا این تصویر رویایی کامل بشه.

یک بعد از ظهر برفی و آروم در حاشیه‌ی مسکو. جایی که اون عمارت بنا شده بود. همه‌چی طبیعی بود.

همه‌چی، جز اتفاقی که در محوطه‌ی عمارت در جریان بود.

ردِ سرخِ خونِ گرم روی برف‌ها به‌جا می‌موند و به آر‌ومی با گرماش برف رو آب می‌کرد و درونش نفوذ می‌کرد. بوی خون دماغ هر موجود زنده‌ای رو جمع می‌کرد و صدای پارس دوبرمن‌هایی که مشغول دریدن نفر ۲۷ ام بودن، داشت کلافه‌کننده می‌شد.

انگار دو دنیای متفاوت خارج و داخل محیط عمارت جریان داشت.

داخل محیط عمارت با آرامش و گرما و صدای پیانو پر شده بود و توی محوطه، به خشونت‌بارترین شکلی که یک انسان می‌تونه متصور بشه، جنازه‌ی نزدیک به ۳۰ نفر داشت روی هم تلنبار می‌شد.

اجرا به یک سوم پایانی نزدیک شده بود که مرد جوون نوازنده حس کرد دیگه نمی‌تونه صدای سگ‌ها رو تحمل کنه. پلک‌هاش رو که تا این لحظه با آرامش کامل روی هم قرار داده بود، از هم فاصله داد و انگشتش رو با شدت روی کلاویه کوبید و با صدای ناهنجاری که تولید شد، پیشکار ریزنقشی که پشتش ایستاده ناخودآگاه از جا پرید.

.• 𝙈𝙖𝙧𝙤𝙤𝙣 •.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora