Episode 12

53 10 0
                                    

"Namjoon's Pov"

با عجله دویدم و در اتاق رو باز کردم.

-جین!

چرخی روی صندلیش زد و با چشم‌های شیطونش چشمکی نثارم کرد.

+بله رئیس؟ کاری داری که این‌طور عجله کردی و بدون در زدن اومدی توی اتاقم؟

از جاش بلند شد و نزدیکم اومد و دستش روی سینه‌ام کشید و سرش رو کنار گوشم برد.

+یا شاید یه چیزی این پایین‌ها داره زیادی می‌کنه، هوم؟

مچ دستش رو اسیر دست‌هام کردم و توی صورتش زل زدم.

-الان وقتش نیست جین، کار مهم‌تری دارم، مربوط به اون پرونده است.

نگاهش رو جدی کرد و دستش رو از توی دست‌هام کشید و کمی عقب رفت.

+چی‌شده؟

-دیگه وقتشه پرونده رو ببندیم، قاتل رو پیدا کردم.

"Unknown's Pov"

پوزخندی زدم و در زنگ‌زده‌ی آهنی رو پر سر‌وصدا باز کردم.

نگاهی بهش انداختم.

ترسیده بود.

-عالیه.

با شنیدن صدام لرز شدیدی توی بدن برهنه‌اش پیچید.

کمی جلوتر رفتم و کنارش زانو زدم.

کمی تکون خورد و تلاش کرد حرف بزنه و خودش رو نجات بده، اما به خاطر بسته بودن دهانش موفق نشد.

-هیش، کوچولوی ترسو.

دستی روی بدن برهنه‌اش کشیدم و بازوهای لخت و سردش رو نوازش کردم.

سرم رو نزدیک گوشش بردم و با لحن آرومی زمزمه کردم.

-قرار نیست بترسی، آسیبی بهت نمی‌رسونم.

سعی کردم آرومش کنم اما خودم آروم نبودم.

دیدن اون فرشته اون هم  درحالیکه دست و پاهای برهنه‌اش با میله به هم بسته شدن و با چشم‌بند و گگ، چشم‌ها و دهنش هم بسته شدن، درحالیکه باسن لخت و سفیدش روی زمین سرد یخ زده بود، به شدت هیجان‌زده‌ام می‌کرد برای هرچه سریع‌تر فتح کردنش.

اما الان وقتش نبود.

سرفه آرومی کردم و دستم رو به زیر شکمش رسوندم و نوازشش کردم، با دست دیگه‌ام رون سردش رو لمس کردم تا کمی گرم بشه‌.

-نترس، من آشنام، تو من رو خوب می‌شناختی، یادت نمیاد؟

قطره اشکی از گوشه‌ی چشم‌هاش چکید و سرش رو به نشونه‌ی منفی تکون داد.

-پسر بد، می‌دونی، تا وقتی که من رو به یاد نیاری نمی‌تونم آزادت کنم، تا وقتی من رو به یاد نیاری نمی‌تونم چشم‌هات رو باز کنم، پس پسر خوبی باش و کمی به مغزت فشار بیار.

صدای گریه‌های نامفهومش شدیدتر شدن.

دستم رو پشتش کشیدم و زیر گوشش گفتم:

-نگران نباش، جیم کمکت می‌کنه همه چیز رو به یاد بیاری.

Love in Crime Donde viven las historias. Descúbrelo ahora