استرس تمام وجودش رو گرفته بود.
روی فرمون ضرب گرفته بود و با سرعت میروند.
چند دقیقه بعد به مکانی که با بازپرس کیم قرار داشت رسید و ماشینش رو گوشهای پارک کرد و به سرعت به سمت ورودی سوله دوید که ناگهان از پشت کشیده شد.
خواست فریادی بزنه که بازپرس کیم رو دید که انگشتش رو به نشونهی سکوت، روی لبهاش گذاشته.
-آقای مین، دیوونه شدید؟
+برنامهتون چیه؟ چطوری میخواید قاتل رو بگیرید؟
-دکتر پارک اون داخله و ما باید باید بگیریمش، احتمالا یه نفر رو هم گروگان گرفته، باید تا قبل از اینکه اون رو هم بکشه دستگیرش کنیم.
+پس میخواید حمله کنید؟
-آره.
یونگی از جاش بلند شد و خاک کتش رو تکوند.
+باشه، ولی باید قبلش من برم داخل، یه صحبتهایی هست که باید انجام بشه.
-اون قاتله، ممکنه که...
+هیچ اتفاقی برام نمیافتاده آقای کیم، رابطهی من و ایشون عمیقتر از این حرفهاست.
یونگی گفت و بدون درنگ راه ورودی سوله رو در پیش گرفت.
.
.
.
.[فلش بک]
بعد از اینهمه وقت سختی کشیدن، بالاخره اوضاع خوب شده بود، لباسهای گرمی بهم داده بودند و غذای خوبی هم خورده بودم.
دیگه دست و پاهام رو نبستند و در عوض، بهم یه اتاق دادند.
صدای در زدن رو شنیدم و اجازه ورود دادم.
همون پسر دستیار ساکت و مرموزی که تمام این مدت دیده بودم اومده بود.
نگاه سرد همیشگیش رو بهم داد و روی زانو، جلوم نشست.
-هر اتفاقی که امروز افتاد، تو فقط باید پشت دست یونگی باشی، فهمیدی؟
+چی؟ ولی جیم...
-همینکه گفتم، باید پشت دست یونگی بازی کنی، اینهم جزو نقشههای هیونگه.
+هیونگ؟
-اون همیشه هیونگ من بوده و هست، فقط گاهی زیادهروی میکنه توی بعضی کارها.
بلند شد و خواست بره که دستش رو کشیدم.
+وایستا، دست کم اسمت رو بهم بگو.
نگاهی توی چشمهام کرد و با لحن درموندهای لب زد:
-جونگکوک...
+اسم قشنگیه.
-هیونگ برام انتخاب کرده.
خواستم چیزی بگم که مهلت نداد و دستش رو کشید و از اتاق بیرون رفت.
+که اینطور... که باید پشت دست یونگی بازی کنم؟... این وضعیت اصلا حس خوبی نمیده... جیمز یا یونگی؟ کدومش رو باید انتخاب کنم تا قاتل شناخته نشم و آینده خوبی داشته باشم؟
.
.
.
.با ضرب وارد شد و در سوله رو به هم کوبید.
جز سکوت هیچ صدایی نمیاومد.
-هی تو! تویی که جیمین رو دزدیدی، کدوم گوری قایم شدی.
سرش رو چرخوند و به مردی که از پلهها درحال پایین اومدن بود خیره شد.
اون جیمین بود و درعین حال جیمین نبود.
قدم برداشت و خودش رو به سرعت به اون پسر رسوند.
-جیمین کجاست؟ میخوام ببینمش.
+تو جیمین رو میخوای؟
-البته!
+مطمئنی اون هم تو رو میخواد؟
-این به تو مربوط نیست، اون مال منه.
+به چه دلیل؟ شما رابطه عمیقی با هم نداشتین، این رو خودت هم خوب میدونی.
-رابطه عمیقی نداشتیم؟ مسخرهست! اون همینقدر بهم علاقه داشت که بدنش رو به نامم زد، اولینش رو تقدیمم کرد.
پسر نیشخندی زد و دستش رو روی شونهی یونگی گذاشت و صورتش رو جلو آورد.
+متاسفم ولی اولین بارش رو خیلی قبلتر تقدیم من کرده.
یونگی مشتش رو جلو آورد تا توی صورت پسر بکوبه که دستهاش اسیر دستهای اون شد.
-برای دعوا ازت نخواستم به اینجا بیای، فقط برای نجات جیمینه، موافق نیستی؟
یونگی نفس پرحرصش رو توی صورت جیمز خالی کرد و قدمی به عقب برداشت.
+اون پسر رو فرستادی خونهام و ازم خواستی پلیسها رو دور بزنم و درمورد هویت تو و جیمین دروغ بگم، پس اینقدری حق دارم که اول از سالم بودن جیمین مطمئن شم.
-اوکی، جیمین رو میبینی ولی یه چیزی رو میدونی مین، امیدوارم تصمیم نگیری و خرابکاری کنی، چون اینطوری جیمینت نابود میشه، تو که نمیخوای سرش رو بالای دار ببینی؟ هوم؟!
+عوضی...
-جوش نزن، به جاش از دیدن جیمینت لذت ببر، پلیسهای عزیزمون هم الان دیگه میان داخل.
در اتاقک پشتی باز شد و قامت ظریف جیمین نمایان شد.
نگاه درموندهی یونگی به جیمین افتاد و به سمتش دوید.یونگی دوید و حرف جیمز رو نشنید.
-نمایش تازه شروع شده...

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Love in Crime
Kısa HikayeLove in crime 🩺 ➤ Genres: Romance, Medical, Criminal, Mystery, Smut ➤ Writer: Arsa ➤ Pt: 17 کشف کردن سرنخ از کسی که اینقدر تیزه و اینهمه قتل انجام داده که پلیس هیچ نشونهای ازش پیدا نکرده، بیش از حد ظرفیتم برام لذت داره. میشه گفت یه جور مسابقه...