Episode 4

114 20 0
                                    

دستکش‌های چرم مشکیم رو از دستم درآوردم و به سمت کوچه‌ای که بازپرس‌ کیم لوکیشنش رو فرستاده بود حرکت کردم.

با رسیدن به کوچه، نگاهی به پشت سرم کردم، خبری از اون مین لعنتیِ بدقول نبود.

پوفی کشیدم و نگاهم رو برگردوندم.

خواستم قدمی بردارم که دستی جلوی دهنم اومد و دست دیگه‌ای دور کمرم حلقه شد و من رو به عقب کشید.

اون‌قدر زور و بازو داشت که تقریبا من رو از زمین بلند کنه و به کوچه‌ی کناری ببره.

بعد از اینکه وارد کوچه شد، چند لحظه‌ای مکث کرد و من رو پشت به دیوار چسبوند.

دستی که روی کمرم بود رو پایین‌تر برد و به عضوم رسوند و مالشش داد.

اولش ترسی نداشتم، اما با دیدن این حرکتش کم‌کم توی دلم خالی شد.

اون کی بود؟

عطر آشنایی داشت.

نمی‌دیدمش اما حضورش برام آشنا بود.

شاید عجیب باشه، اما از لمس هاش خوشم اومده بود.
دوست داشتم تمام بدنم رو لمس کنه.

"Yoongi's Pov"

ماشین رو توی کوچه‌ی پشتی پارک کردم و نگاهی به ظاهرم توی آیینه انداختم.

دستم رو توی موهام کشیدم و بالا دادمش.

می‌دونستم جیمین عاشق این مدل موهامه.

لبخندی زدم و از ماشین پیاده شدم و در رو قفل کردم.

به سمت کوچه‌ای که گفته بود قدم برداشتم.

چند قدم مونده بود به کوچه برسم که چشمم به جیمین افتاد.

خواستم به سمتش بدوم و صداش کنم، اما ...

"Writer's Pov"

نامجون پاکت سیگارش رو از جیبش درآورد و یک نخ رو لای لب‌هاش گذاشت:

-جین، فکر نمی‌کنی اون دو تا خیلی دیر کردن؟

گفت و فندکش رو روشن کرد و دمی از سیگارش گرفت.

+این‌بار باهات موافقم، زیادی دیر کردن.

جین گفت و از جاش بلند شد و دستش رو به سیگار نامجون رسوند ‌و با یه حرکت از لای لب‌هاش برش داشت و زیر پاهاش خاموش کرد.

-هی!

+دیر کردن، اما این دلیل نمی‌شه که از عصبی بودن و استرس، دوباره سیگار بکشی.

نامجون پوفی کشید و دست‌هاش رو توی جیبش فرو کرد و نگاهی به جسد انداخت:

-اون لعنتی‌ها، این جسد تازه کشته شده، چرا این رو درک نمی‌کنن که گفتم موقعیت اضطراریه؟ خودت این جسد رو ببین، مطمئنم یه چیزی این وسط مشکوکه، اون پارک جیمین لعنتی باید الان این‌جا می‌بود، همه چی زیادی مشکوکه.

+جون، این‌قدر بدبین نباش، دوباره افتادی روی دنده‌ی وسواس!

نامجون سرش رو بلند کرد و نگاه نامطمئنش رو به جین دوخت:

-نه جین! حس ششم من هیچ‌وقت اشتباه نمی‌گه، من مطمئنم یه چیزی این وسط مشکوکه و همین‌طور مطمئنم قاتل همین حوالیه، اصلا از کجا معلوم که الان داره نگامون نمی‌کنه؟ من برای اون دوتا می‌ترسم، به هرحال اون‌ها مسئول بررسی اجساد هستن و خب چه کسی می‌دونه؟ شاید هدف بعدی قاتل اون‌ها باشن، اصلا شاید این قتل نمادین باشه تا دوباره اون دوتا رو این‌جا بکشونه و بکشتشون.

جین لرزی به بدنش افتاد و سرش رو به چپ و راست تکون داد:

+نه نه نه! نمی‌زارم استرس خودت رو به من هم تحمیل کنی! دیگه این فکرهای الکی رو نکن و چند دقیقه آروم بگیر، مطمئنم الان‌هاست که سروکله اون‌ها پیدا بشه، پس فقط یکم دیگه صبر کن.

نامجون نگاهش رو از جینی که سرش رو پایین انداخته بود و دست‌هاش رو به هم فشار می‌داد گرفت و توی دلش زمزمه کرد:

-امیدوارم همین‌طور که تو می‌گی باشه جین، امیدوارم اتفاق بدی نیفته.

Love in Crime Donde viven las historias. Descúbrelo ahora