به سرعت سمت جیمین دوید و دستهاش رو توی دستهاش گرفت.
-جیمین، حالت خوبه؟ سالمی؟ آسیب ندیدی؟ اذیتت نکردن؟
یونگی گفت و با نگرانی جیمین رو چک کرد تا از سالم بودنش مطمئن بشه.
+نه... خوبم...
با شنیدن حرف جیمین، نفس راحتی کشید و قدمی به سمتش برداشت تا در آغوشش بکشه که جیمین قدمی به عقب گذاشت.
-جیمین؟
جیمین اما سرش رو پایین انداخته بود و جوابی نمیداد.
-چیشده جیمین؟ چه اتفاقی افتاده؟
+چیزی نشده...یونگی... یه چیزی رو باید بهت بگم...
-چی رو؟
+جیمز ازم یه چیزی خواسته...
-جیمز؟
+داداشمه...
-وات د فاک...پوف... جیمین... الان بیخیال این چیزها شو... باید به حرفهام خوب گوش بدی... امروز هرچی که من گفتم رو تایید میکنی... باشه؟
+چرا؟ من واقعا گیج شدم اینجا چه خبره...
-چیزی نیست جیمین، فقط لطفا هرچیزی که من میگم رو گوش بده... جیمز میخواد گولت بزنه، لطفا درمورد هویتت دروغ نگو، باشه؟ تو دکتر پارک جیمین هستی، تو جیمز نیستی...
+ولی اگه اینو بگم که من رو میبرن زندان... جیمز گفت باید وانمود کنم جیمز هستم تا پلیسها اون رو ببرن... گفت میتونه خودش رو نجات بده...
-اون سعی کرد با همین حرفها من رو گول بزنه... ولی جیمین تو باید به حرف من گوش بدی... فهمیدی؟
+تو با پلیسها هستی، چطوری میتونم به حرفت اعتماد کنم؟ نکنه میخوای با این ترفند من رو توی دام بندازی؟
-تو واقعا اینقدر به من مشکوکی جیمین؟ اگه واقعا باورت نمیشه حرفهام رو، بهتره از اون پسر جوونه که اینجاست بپرسی.
+جونگکوک؟
-اسمش رو نمیدونم ولی اون اومد و به من گفت که جیمز میخواد گولمون بزنه، گفت که نباید وانمود کنی جیمز هستی وگرنه اوضاع خراب میشه... بهم اعتماد میکنی جیمین؟
جیمین لحظهای مکث کرد و خواست حرفی بزنه که در به شدت باز شد.
[فلش بک، شب گذشته]
-بیا تو.
در باز شد و جونگکوک با یه لیوان شیر کاکائو وارد اتاق شد.
-انجامش دادی؟
+مو به مو، درست مثل همیشه.
-عالیه، اینبار یه جایزه خوب پیش من داری جونگکوک کوچولو.
+هیونگ، من دیگه کوچیک نیستم...
قدمی برداشت و روی میز جلوی جیمز نشست و شیرکاکائوی داغش رو کنارش گذاشت.
+مطمئنی تا اینجا میخوای پیش بری؟
-تو زندگیم از هیچی اینقدر مطمئن نبودم.
+ولی آخه چرا... این یکم زیادهروی نیست هیونگ؟
جیمز دستهاش رو پشت سرش گذاشت و به صندلیش تکیه داد و چشمهاش رو بست.
-اصلا هم زیادهروی نیست... فکر کردی به همین راحتی فراموش میکنم اون روزها رو؟ تک تک کسایی که باعث اون اتفاق شدن باید تاوان پس بدن.
+حتی اگه یکیشون جیمین باشه؟
اخمهای توی هم رفتهی جیمز به جونگکوک فهموند که بحث بینتیجهای رو شروع کرده.
از روی میز بلند شد و درحالیکه ذره ذره از نوشیدنی مورد علاقهاش مینوشید، لب زد:
+اگه من جای تو بودم هیونگ، یه فرصت دیگه به همه میدادم... زمان خیلی چیزها رو عوض میکنه... حتی عشق جیمین به تو رو
پسر گفت و منتظر جواب نموند و از اتاق خارج شد و بعد، این صدای مشتهای پیدرپی جیمز بودن که به دیوار کوبیده میشدند.
-تو چه میدونی بچه... من هم روشهای خودم رو دارم تا بفهمم جیمین به من حس داره یا به اون یونگی لعنتی... فقط بشین و تماشا کن...
[پایان فلش بک]
در سالن آهنی با شدت باز شدت و همزمان، پلیسها وارد سالن شدند.
به ثانیهای نکشید که تمام اون سوله پر از پلیسهای اسلحه به دستی شد که مغز جیمین رو نشونه گرفته بودند.
-دکتر پارک، خودت رو تسلیم کن.
یونگی، جیمین رو پشت خودش پنهان کرد و به افسر کیم خیره شد.
داشت کلمات رو توی ذهنش میچید که نگاهش به جیمزی افتاد که از طبقهی بالا مشغول تماشا کردنش بود.
پوزخند روی لبهاش نشونهی پیروزی اون بود.
-خودت رو تسلیم کن دکتر پارک.
یونگی لحظهای به خودش اومد و از جلوی جیمین کنار رفت و به سمت افسر کیم حرکت کرد و کنارش ایستاد.
جیمین نگاهی به جیمز کرد و با دیدن تاییدیهای که دریافت کرد، لب باز کرد.
-من دکتر پارک...
+جیمین... انکار نکن... من تو رو میشناسم... تو دکتر پارک جیمین هستی و اونی که اون بالاست جیمز اندرسونه... سعی نکن از هویت یه فرد بیگناه استفاده کنی...
جیمین نگاه مرددش رو توی چشمهای یونگی قفل کرده بود، این یونگی بود که این حرفها رو میزد؟
یونگی بهش گفته بود که به حرفهاش اعتماد کنه و هرچی میگه رو تایید کنه، اما جیمز...
اون ازش خواسته بود تا وانمود کنه جیمزه...
اون بهش گفته بود که پلیسها دنبال دکتر پارکان.
جیمین باید به کدوم اعتماد میکرد؟
![](https://img.wattpad.com/cover/340566158-288-k649286.jpg)
YOU ARE READING
Love in Crime
Short StoryLove in crime 🩺 ➤ Genres: Romance, Medical, Criminal, Mystery, Smut ➤ Writer: Arsa ➤ Pt: 17 کشف کردن سرنخ از کسی که اینقدر تیزه و اینهمه قتل انجام داده که پلیس هیچ نشونهای ازش پیدا نکرده، بیش از حد ظرفیتم برام لذت داره. میشه گفت یه جور مسابقه...