اونجا بودم .. درست جایی که نباید باشم ..
روی دو زانو جلوی پاهاش میلرزیدم .. دستش
بند باز کردن کمر بندش بود .
زمین و چنگ زدم .. وقتی میخواستم از بین فضای خالی
فرار کنم زانوش و درست جلوی صورتم کوبید
و راهم و سد کرد .
فقط چند میلی متر با صورتم فاصله داشت ..
با دیدن چشمای ترسیدم لبخندش کش اومد ..
_ ترسیدی ؟
کمربندش و بیرون کشید .. سنگ سرد اپن کمرم و
سوزوند
از این بیشتر نمیتونستم عقب نشینی کنم
موهام و که چنگ زد لبم و گاز گرفتم جیغ نکشم ..
از دردش ابروهام خم شد
موهای بلندم و پیچید ..
مچش و چنگ زدم و سرم و پایین انداختم تا چشمام و
که از درد خیس میشد نبینه
_ صبح که خوب میتازوندی الان ازم میترسی ؟
صداش برای اینکه بقیه رو بیدار کنه به انداره کافی
بلند بود
نالیدم
_ میشه یکم آروم تر حرف بزنی
با صدای خفه گفت
_ از اینکه کسی ببینه برام میخوری خجالت میکشی؟
اگه قصدش سکته دادنم بود داشت موفق میشد
دلم پیچید و با تمایل اوق زدنم مبارزه کردم تا اوضاع
بدتر نکنم
آروم و ترسناک زمزمه کرد
_ نمیخواد نگران باشی همه خوابن
موهام و کشید .. گردنم درد گرفت .. صورتم و که دید
باز خندید
_ گریه میکنی ؟
فکر نمیکنم براش مهم باشه به پهنای صورتم اشک
میریزم
دستم و بلند کرد و میخواست بزاره روش که مقاومت
کردم
مچم درد گرفت
_ اینبار دیگه خودشه موبایل نیست
با اوقی که زدم عصبی شد
_ اینقدر حالت و بهم میزنم یعنی ؟
_ اونجا چخبره ؟
با صدای داریوش زهلم ترکید .. آتش با عصبانیت ولم
کرد و کشید عقب
درحالی که میلرزیدم به زور بلند شدم و هولزده گفتم
YOU ARE READING
برادر زاده وحشی من
Romance« این قرص و بخور .. مطمئنا نمیخوای از برادر زاده ات حامله شی .. منم نمیخوام بابای بچه ات بشم » روز های پارت گذاری : شنبه و یکشنبه