p6

758 49 142
                                    

اونجا بودم .. درست جایی که نباید باشم ..

روی دو زانو جلوی پاهاش میلرزیدم .. دستش

بند باز کردن کمر بندش بود .

زمین و چنگ زدم .. وقتی میخواستم از بین فضای خالی

فرار کنم زانوش و درست جلوی صورتم کوبید

و راهم و سد کرد .

فقط چند میلی متر با صورتم فاصله داشت ..

با دیدن چشمای ترسیدم لبخندش کش اومد ..

_ ترسیدی ؟

کمربندش و بیرون کشید .. سنگ سرد اپن کمرم و

سوزوند

از این بیشتر نمیتونستم عقب نشینی کنم

موهام و که چنگ زد لبم و گاز گرفتم جیغ نکشم ..

از دردش ابروهام خم شد

موهای بلندم و پیچید ..

مچش و چنگ زدم و سرم و پایین انداختم تا چشمام و

که از درد خیس میشد نبینه

_ صبح که خوب میتازوندی الان ازم می‌ترسی ؟

صداش برای اینکه بقیه رو بیدار کنه به انداره کافی

بلند بود

نالیدم

_ میشه یکم آروم تر حرف بزنی

با صدای خفه گفت

_ از اینکه کسی ببینه برام میخوری خجالت میکشی؟

اگه قصدش سکته دادنم بود داشت موفق میشد

دلم پیچید و با تمایل اوق زدنم مبارزه کردم تا اوضاع

بدتر نکنم

آروم و ترسناک زمزمه کرد

_ نمیخواد نگران باشی همه خوابن

موهام و کشید .. گردنم درد گرفت .. صورتم و که دید

باز خندید

_ گریه میکنی ؟

فکر نمیکنم براش مهم باشه به پهنای صورتم اشک

میریزم

دستم و بلند کرد و میخواست بزاره روش که مقاومت

کردم

مچم درد گرفت

_ اینبار دیگه خودشه موبایل نیست

با اوقی که زدم عصبی شد

_ اینقدر حالت و بهم میزنم یعنی ؟

_ اونجا چخبره ؟

با صدای داریوش زهلم ترکید .. آتش با عصبانیت ولم

کرد و کشید عقب

درحالی که میلرزیدم به زور بلند شدم و هولزده گفتم

برادر زاده وحشی من Where stories live. Discover now