P12🔞

1.6K 39 131
                                    

( این پارت آخراش یکم مورد مونکراتی داره که توصیه می‌کنم محدودیت سنی و حتما رعایت کنید 🔞 )

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.








( این پارت آخراش یکم مورد مونکراتی داره که توصیه می‌کنم محدودیت سنی و حتما رعایت کنید 🔞 )




درد سوختگی که تو آشپزخونه با اون پاکت پول به دلم زد حتی از  زخم اون شبش هم بدتر بود

همونجا ..

درست روی کاشیای سرد و یخ زده .. اتیش گرفتم

سوختم .. خاکسترشدم .. بهتره بگم دود شدم قشنگ

جوری درهم شکستم که حتی اسمم و هم یادم رفت .. شخصیت خورد شدم پایین ریخت و هیچی ازم نموند

یه آدم مگه چقدر توان داره ؟

اینکه چجوری تن بی حس شدم و از کف آشپز خونه جمع کردم یادم نیست

اون پاکت با پولش روی اپن موند

درد و رنجی که حس میکردم فراتر از توانم بود

رفتم ..

نه چیزی میدیدم نه چیزی حس میکردم

فقط صدای بوق ماشینایی که از کنارم رد می‌شد و میشنیدم

کل وجودم می‌سوخت .. غرورم سوز میداد

بغضی که گیر کرده بود نمیخواست بشکنه انگار از درون تهی شده بودم

احساس سیاهچاله ای و دارم که داره خودش و ازداخل میخوره

موهام رهای رها تو باد میرقصید .. به این فکر کردم که چقدر رنگ خون بهشون میاد نه ؟

راهم کج شد و قدم به اتوبان گذاشتم

سرعت ماشینا از بادی که ایجاد می‌کرد لباسام و تکون میداد .. یکم خسته ام دلم می‌خواد بیشتر بخوابم

مثلا تا همیشه

یهو به خودت میای میبینی بریدی و یه قدم دیگه برمیداری

و بعد باز هم یک قدم دیگه به مرگ نزدیک تر میشی

دستی نیست نگهت داره

برادر زاده وحشی من Where stories live. Discover now