p8🔞

2K 48 131
                                    

از اینکه محدودیت سنی و رعایت میکنید ممنونم






صدای جر خوردن لباسام تو سالن پیچید ...

به اشک و التماسام توجهی نشون نداد و با چاقو

پارشون کرد

زیر بدن نیمه برهنش یخ کردم

لبخندش کشنده بود

_ ست هم که پوشیدی

نگاه خیره اش که پایین تر رفت

لبخند رو لباش خشک شد ..

_ این چیه

ضربان قلبم تند شد و رد نگاه اخمالوش و دنبال کردم

_ هیچی نیست

سعی کردم پاهام و ببندم ولی بدنش مانع بزرگی بود

رونم و که چنگ زد ، دردش باعث شد لبم و گاز بگیرم

پام و بلند کرد تا بهتر نگاه کنه

تو کشاله رونم یه تتو داشتم ..

یه قلب قرمز کوچولو ..

البته قرار بود طرح اژدها باشه وقتی دیدم دردش

نمیتونم تحمل کنم به تتوکار گفتم جاش این و بزنه

اخمش کم کم باز شد

وقتی با انگشت نوازشش کرد تشک و چنگ زدم

نگاهش حرکت کرد

رد نگاهش به شورت توریم میرسید

خجالت کشیدم

قبل از اینکه بتونم خودم و بپوشونم دستام گرفت و

چشم تو چشم شدیم ..

_ تکون نخور

چاقو و پشت شلوارش گذاشت و پیرهنی که مجبورم

کرده بود دکمه هاش و واسش باز کنم

درآورد و روی سرامیک پهن کرد

الان وقتشه ..

از زیرش فرار کردم .. وقتی رو پاهام ایستادم تا بدوم

دستش دورم پیچید و از زمین کنده شدم

قلبم اومد تو دهنم

وقتی پرتم کرد رو دسته مبل حس کردم شکمم از شدت

ضربه پاره شد

پام و کش دادم ولی زمین ازم دور بود

از پشت بهم چسبید و موهام و کشید . با خشونت کنار

گوشم غرید .

_ مگه نگفتم تکون نخور

ریشه ی موهام درد گرفت .. چشمام خیس شد

داشت موهام و میکند

نالیدم

_ ولم کن

برادر زاده وحشی من Where stories live. Discover now