فصل اول: آوارگی [در مَحکمه‌ی آلفا]

328 83 586
                                    

. از یک شبگرد🖋

مهربونام لطفا اگه پارت رو دوست داشتید ستاره دارش بکنید تا بالا بیاد و بقیه هم بتونن ببینن، نظرهای زیباتون رو بهم بگید.
.
.
.

♧•●•𝗧𝗵𝗲 𝘃𝗮𝗴𝗿𝗮𝗻𝘁•●•♧

♤فصل اول: آوارگی♤

●♤•پارت چهارم•♤●

♧•●•در مَحکمه‌ی آلفا•●•♧
.
.
.

♤یک روز بعد:

صبح با سقوط‌ دانه‌های شن توی ساعت، به ظهر میل میکرد...

"خبر یه محاکمه بزرگ توی سندن پیچیده بود."

مردم از روزی که متوجه دستگیری بیگانه‌های فراری شدند انتظار اون محکمه رو میکشیدن که توی دیوان شاهان برگزار میشد. دیوان شاهان تالار عظیم احکام سلطنتی بود که توی ضلع غربی کاخ شاهان قرار داشت.

 دیوان شاهان تالار عظیم احکام سلطنتی بود که توی ضلع غربی کاخ شاهان قرار داشت

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


حتی شنیدن این خبر که مجرمی یا هر کسی پاش به دیوان شاهان باز بشه، خوفناک بود.

اما فقط این نبود بخش ترسناک‌تر داستان این جا بود: فقط مجرم هایی که حکم اعدام، یا مرگ به هر صورتی، میگرفتن به این تالار میرسیدن!

از اونطرف به خاطر جو متشنجی که توی شهر به وجود اومده بود همه منتظر اون لحظه بودن. انگار این اعدام حکم بازگشتی درست به ریشه‌های سندن رو داشت، ریشه‌هایی از سنت، باور و ایمان که اتفاقا اون مردم می‌خواستنش...!

اونم بعد تغییراتی که این مدت به وجود اومده بود؛ حضور یه آلفای بیگانه توی عمارتی از شهر و پیمان سرخ که بسته شد. بعد از اونم اومدن سه بیگانه که یکیشون هنوز توی شهر فراری بود.

همه‌ی اینا همزمان، برای این شهر کم سابقه و زیاد بود. همهمه و اعتراض‌ها دهن به دهن میگشت، نگرانی‌ها بالا میرفت و مردم گوش به خبر کاخ برای پیدا کردن اون امگای فراری بودن که بعد چند روز هنوز اثری ازش نبود.

توی چنین شرایطی همه اهل کاخ معتقد بودن این اعدام بازپسگرفتن اعتبار کاخ و آلفاست و پس اون روز صبح زمان محاکمه بود.

The Vagrant Donde viven las historias. Descúbrelo ahora