. از یک شبگرد🖋
مهربونام لطفا اگه پارت رو دوست داشتید ستارهدارش بکنید تا بالا بیاد و بقیه هم بتونن ببینن، نظرهای زیباتون رو بهم بگید.
.
.
.♧•●•𝗧𝗵𝗲 𝘃𝗮𝗴𝗿𝗮𝗻𝘁•●•♧
♤فصل دوم: اسارت♤
●♤•پارت ششم•♤●
♧•●•امگایی در کاخ شاهان•●•♧
.
.
.♧آنچه گذشت:
بعد از یک طوفان شن وسیع، مطابق سنت سندن و برای شادی نجات پک از طوفان، مهمانی توی کاخ برگزار شد. توی این مهمانی سران پکهای منطقه، افراد مشهور، بازرگانان و البته رالف دعوت شده بود که برای اولین بار قدرت و نفوذ لیام رو روی پکش حس نکرد؛ چون لیام برای آرامش دادن به زین که توی هیت رفته بود، تمام قدرت گرگ آلفاش رو از دست داد.
همین باعث شد رالف متوجه حضور زین توی کاخ بشه که تا قبل از اون دنبالش بود و بخاطر انرژی وسیع لیام، حسش نمیکرد. پس اون شب توی مهمانی که در تالار سی ستون برپا شد، دستور یه سوقصد رو میده که توسط سربازهای فرمانده کاخ، سرکوب میشه اما در واقع این نقشه سرپوشی برای عملیاتی دیگه بود جایی که دو جاسوس رالف با دو دوست زین (اندی و جفری) مخفیانه جاشون عوض میشه... به این ترتیب جاسوسهای رالف وارد کارکنان سندن میشن.
از طرفی لیام که از به خطر افتادن جون زین و امنیت کاخش، کاملا خشمگین بود با اعدام و مجازات سربازهای کم کار و اون جانی که سوقصد کرده بود، دوباره قدرت از دست رفتهی آلفاش برمیگرده ولی خشمش همچنان باقیه!
از اون طرف زین با دستور لیام و کمک استفان، کم کم تشریفات کاخ رو یاد میگیره تا برای اولین بار پشت میز غذای شاه بشینه و به محضر درباریان معرفی بشه، توی سالن انتظاری که همهی درباریان به پیشباز شاه میرن طلاقی نگاه شاه با زین هم حال اون و هم شاه رو دگرگون میکنه...
ESTÁS LEYENDO
The Vagrant
Fanfic•●♤زین یه امگای تنهاست که خونه و پکی نداره و آوارست. هرچند وقت یه بار توی پکی میره و پنهانی مدتی اونجا میمونه همه چیز از وقتی شروع میشه که پاش به یه شهر بزرگ، محل زندگی یه پک متفاوت و خیلی قدرتمند، میرسه... اون به هیچ وجه خبر نداره که سرنوشتش قراره...